در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار باقالبی مناسب به میدان آورد تا اثر گذار شود

سال1396،اقتصاد مقاومتی،:تولید _اشتغال

۲۲ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

حدیثی که به تنهایی برای اثبات ولایت کافیست:

برخی، در تلاش برای توجیه آنچه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله در جامعه اسلامی اتفاق افتاد، برداشتی از کلمات آن حضرت در غدیر خم ارائه می دهند که نتیجه اش امری غیر از بحث خلافت است. در برابر این تلاش عالمان شیعی سعی داشته اند با ارائه دلایل بیان کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم جانشین بعد از خود را تعیین فرموده است. با رجوع کوتاه به تاریخ دویست ساله ابتدای اسلام، روشن می شود معنای حدیث غدیر در آن زمان بسیار واضح بوده است. از جمله وقایع تاریخی که نشان دهنده وضوح حدیث غدیر است، بحث هایی است که بین بزرگان صدر عالم اسلام(1) روی داده است؛ بزرگانی که عموما مخالف امامت علی بن ابی طالب علیه السلام بوده اند.(2) مناشده ‌ی(3) امام علی علیه السلام با اهل شوری، مناشده‌ی امام حسین علیه السلام با بزرگان جهان اسلام، مناشده ی اصبغ بن نباته با ابوهریره و مناظره مامون عباسی با علمای زمان خود چهار نمونه از این موارد است.

 اقرار شوری بر انتصاب ولایت عمر بن خطاب شورایی شش نفره را تعیین نمود تا پس از مرگش در جلسه ‌ای یکی را از بین خود به عنوان سومین خلیفه تعیین کنند.(4) امام علی علیه السلام که یکی از این شش نفر بود، در آن جلسه بسیاری از ویژگی های خود را بیان کرده، بقیه را سوگند می دهد که اگر درست می گوید تاییدش کنند و اگر گفته هایش غلط است اعلام نمایند. واقعه غدیر یکی از مواردی است که حضرت بیان می کند. علامه امینی از کتاب الدر النظیم (5) نقل می کند که عامر بن واثله می گوید:روز شوری پای در ایستاده بودم و شنیدم که علی گفت: «... شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در بین شما کسی غیر از من هست که رسول خدا روز غدیر خم او را برای ولایت نصب کرده باشد؟» و آنها خدا را شاهد گرفتند که خیر، کسی دیگر نیست».(6)

تعبیر "نصب" روشن می کند که ماجرای غدیر مربوط به خلافت بوده است و تمامی اهل شوری تصدیق کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در این روز امام علی علیه السلام را بعد از خود نصب فرمود.

با رجوع کوتاه به تاریخ دویست ساله ابتدای اسلام، روشن می شود معنای حدیث غدیر در آن زمان بسیار واضح بوده است. از جمله وقایع تاریخی که نشان دهنده وضوح حدیث غدیر است، بحثهایی است که بین بزرگان صدر عالم اسلام روی داده است؛ بزرگانی که عموما مخالف امامت علی بن ابی طالب علیه السلام بوده ‌اند.

سکوت دشمن در برابر حق:

معاویه نیز از کسانی است که اعتراف دارد منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر، تعیین خلیفه بعد از خود بوده است. پس از قتل عثمان، معاویه به بهانه خونخواهی عثمان بر طبل جنگ با امام علی علیه السلام کوبید و جنگ صفین را به راه انداخت.(7) در این بین نامه های فراوانی میان امیرالمومنین علیه السلام و معاویه رد و بدل شده است.یکی از نامه ها را اصبغ بن نباته(8) برای معاویه برد. وقتی معاویه نامه را خواند به اطرافیان خود گفت: علی قاتلان عثمان را به ما نخواهد داد».(9) در این هنگام اصبغ گغت: معاویه! خون عثمان را بهانه قرار مده، تو به دنبال حکومت و سلطنت هستی و الا اگر می خواستی در زمان حیات عثمان او را یاری می کردی. اما در آن زمان منتظر نشستی تا کشته شود و قتلش را وسیله به قدرت رسیدن خود قرار دهیاصبغ سپس رو به ابوهریره(10) کرده، او را به خدا و پیامبرش سوگند می دهد که آیا در غدیر خم حاضر بوده است و چون ابوهریره جواب مثبت می دهد، اصبغ از او می پرسد: «رسول خدا در مورد علی چه گفت؟» ابوهریره جواب می دهد: هر که من مولای اویم علی مولایش است. خدایا ولیّ آنان باش که ولایتش را بپذیرد و دشمن هر که باش که دشمن اوست.در این هنگام اصبغ به ابوهریره می گوید: «در این صورت تو ولایت دشمن خدا را پذیرفته، با ولی خدا دشمنی کرده ای».(11)در تاریخ نیامده است که ابوهریره یا هیچ یک از افرادی که در آن جلسه بوده اند(12) به اصبغ اعتراض کنند که منظور رسول الله صلی الله علیه و آله ولایت پذیری امام علی علیه السلام نبوده است.


 شهادت هفتصد شاهد:

یکی دیگر از مواردی که در آن بسیاری از بزرگان جهان اسلام به انتصاب امیر المومنین علیه السلام در روز غدیر اعتراف کرده اند مناشده امام حسین علیه السلام با بزرگان صحابه و تابعین است. دو سال قبل از مرگ معاویه امام حسین علیه السلام به همراه بسیاری از بنی هاشم به حج رفتند. امام در حج هر کس از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و بزرگان که در جامعه به خوبی و عبادت شناخته می شد را دعوت کردند. با این اقدام بیش از هفتصد نفر(13) نزد حضرت جمع شدند. سپس امام سخنرانی کرده، به حاضران فرمودند که اگر آنچه را از امام می شنوند قبول دارند آن را به افراد مطمئن منتقل کنند. یکی از مطالب بسیاری که حضرت بیان فرمودند واقعه غدیر بود. امام فرمودند: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول الله صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب علیه السلام را در غدیر خم نصب کرده، ولایت او را اعلام نمود و فرمود هر که این ماجرا را دید به غایبان ابلاغ کند؟.

هفتصد نفری که نزد حضرت بودند تصدیق کردند که رسول الله صلی الله علیه و آله چنین کاری کرد.(14)

در این بیان نیز عبارت "نصب" صراحتا آمده و کسی در منظور پیامبر صلی الله علیه و آله تردید نکرد.

 مناظره ای کوبنده:

آخرین موردی که در این نوشتار به آن اشاره خواهد شد اعتراف گرفتن مامون عباسی از عالمان زمان خود در مورد انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر است. مامون به یحیی بن اکثم، قاضی القضاة دربار، دستور می دهد با چهل نفر از فقیهان فهیم و توانای بر پاسخگویی نزدش حاضر شود. سحر روز بعد همگی نزد خلیفه حاضر شدند. مامون بعد از نماز آنان را به حضور طلبید و گفت قصد دارد در عقیده‌ای که دارد با آنان مناظره کند. سپس گفت:

امیرالمومنین چنین عقیده دارد که علی بن ابی طالب بهترینِ خلفای خدا بعد از رسول الله و شایسته ترین مردم به جانشینی اوست.اسحاق بن ابراهیم گفت: «یا امیرالمومنین! در میان ما هستند کسانی که آنچه امیر در مورد علی گفت را نمی دانند و امیر هم ما را برای مناظره احضار کرده است.

تعبیر (نصب) روشن می کند که ماجرای غدیر مربوط به خلافت بوده است و تمامی اهل شوری تصدیق کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در این روز امام علی علیه السلام را بعد از خود نصب فرمود

سپس مناظره بین اسحاق و مامون آغاز شده، مطالبی رد و بدل می شود تا اینکه مامون می پرسد: «اسحاق! آیا حدیث ولایت را قبول داری؟ و پس از جواب مثبت اسحاق به او می گوید: «پس برای ما بخوانش». بعد از خواندن اسحاق، مامون می گوید: «آیا چنین نیست که این حدیث بر گردن ابابکر و عمر برای علی حقی گذاشت که بر گردن علی به نفع آنها چنین حقی را نگذاشت؟ اسحاق پاسخ می دهد: «مردم می گویند (!) این حدیث به خاطر دعوایی است که بین زید بن حارثه و علی اتفاق افتاد و زید وَلاء(15) علی را نفی کرد». در این هنگام مامون با یادآوری این مطلب که زید قبل از حجة الوداع فوت کرده بود به اسحاق گفت: «تو چطور خود را با این حرف راضی کردی؟!» اسحاق که پاسخی نداشت در برابر استدلال مامون سکوت کرد.

سی و نه فقیه همراه او نیز دفاعی نداشتند تا بحث را ادامه دهند!

 تنها همین یک حدیث کافیست:

اعتراف اصحاب شوری پس از مرگ عمر بن خطاب، اعتراف معاویه و دوازده نفر از یارانش، اعتراف بیش از هفتصد نفر از اصحاب و تابعین بزرگ عالم اسلام دو سال قبل از مرگ معاویه و اعتراف چهل نفر از فقهای بزرگ اسلامی در زمان مامون بر اینکه طبق حدیث غدیر، رسول الله صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب علیه السلام را خلیفه بعد از خود معرفی کرده است به خوبی نشان می دهد معنای این حدیث در آن زمان چنان روشن بوده است که اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان برای اثبات حقانیت خود تنها این حدیث را نقل می کردند.(16)

 

پی نوشت:

1- این تعبیر ناظر به وضعیت جامعه اسلامی در آن تاریخ است. تمام افرادی که در این مقاله از آنان نام آورده می شود در زمان خود شخصیتی مهم و تاثیر گذار و مورد توجه مردم بوده اند.

2- مسلما اعتراف مخالفان یک مطلب بر درستی آن، دلیلی استوار بر صحت آن امر است. خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران

3-مناشده» یعنی سوگند دادن برای تصدیق یا تکذیب خبری. به عنوان مثال کسی، شاهدی را در دادگاه آورده به او می گوید: «تو را به خدا قسم می دهم آیا ندیدی که فلانی به زور وارد خانه من شد و مرا کتک زد». این سوگند و پرسش را مناشده می گویند. در این حال فرد مقابل خود را موظف می داند طبق همان سوگند آنچه را واقعا می داند بیان کند.

4- قطعا این شش نفر از بانفوذترین افراد عالم اسلامی در آن زمان بوده اند: شوری شامل این شش نفر بوده است: علی بن أبی طالب علیه السلام، عثمان، طلحه، زبیر، سَعد بن أبی وَقّاص و عبد الرحمان بن عَوف‏.

5- الدر النظیم نوشته عالم سنی ابن حاتم شامی است.

6- الغدیر، ج1، ص329.

7- امام در جواب نامه ای که معاویه در آن علت جنگ را خونخواهی عثمان معرفی کرده است جوابآ‌های کوبنده ای به این ادعا می دهد. از جمله می فرماید: مگر عثمان اولیای دم ندارد که تو خونخواهی او را می کنی یا اینکه خانواده ی او تو را وکیل خود کرده اند.

8-اصبغ بن نباته از یاران خاص امیرالمومنین علیه السلام و مورد اطمینان ایشان بوده است. او به محبت امام علی علیه السلام مشهور و از فرماندهان شرطه الخمیس بود. شرطه الخمیس افرادی بودند که در زمان خلافت امام علی علیه السلام با ایشان پیمان بستند که هرکاری امام دستور دهد انجام دهند در مقابل امام هم بهشت را برایشان ضمانت کرده بود.

9-معاویه خونخواهی عثمان را بهانه جنگ کرده بود و اظهار می داشت که اگر امام علی علیه السلام قاتلان عثمان را به او دهد دست از جنگ بر می دارد. این در حالی است که از سویی علت جنگ امام با او ربطی به قتل عثمان نداشت بلکه اکنون طبق فرایندی که امثال معاویه ادعای قبول داشتن آن را داشتند امام علی علیه السلام خلیفه مسلمین شده بود و اگر کسی در جامعه مرتکب خطایی شده بود خلیفه باید او را محاکمه و مجازات می کرد نه معاویه یا دیگران. از سوی دیگر فرزندان عثمان زنده و توانمند بودند ولی آنان معاویه را وکیل در خونخواهی نکرده بودند و معاویه این ادعا را تنها بهانه ای برای سرباز زدن از بیعت با خلیفه جدید قرار داده بود. برای اطلاع بیشتر از این ماجرا ر.ک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، جعفریان، صص:92 تا 94.

10-از یاران و همراهان معاویه و از افرادی که احدایث فراوانی در ذم و نقص امام علی علیه السلام جعل کرد.

11-الغدیر،ج‏1،ص:405.

12-برادر معاویه عتبه، عمرو بن العاص، ولید بن عقبه (خدای متعال در آیه 6 سوره حجرات او را فاسق معرفی کرده است. ر.ک: تفسیر ابن کثیر از عالمان اهل سنت ذیل این آیه)، شرحبیل، حوشب، ابی الکلاع، ابن عامر، عبد الرحمن بن خالد، ابوالدرداء، نعمان بن بشیر، ابو امامه باهلی و ابو هریره دوازده نفری اند که همراه معاویه در آن مجلس حضور داشته اند.

13-اکثر این افراد از تابعین و حدود دویست نفر آنان از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بودند.

14-الغدیر،ج‏1،صص 398 تا.400

15- وَلاء پیمانی بوده است که دو نفر با هم می بستند و طبق آن یکی مولی دیگری می شد. در این حال اگر نفر دوم فوت می کرد مولای او از او ارث می برد.

16-البته همانطور که مشاهده می شود، در زمان مامون تلاشهایی هرچند ناشیانه و ابتدایی برای تغییر معنای حدیث شروع شده بود. اما در موارد قبلی که به صدر اسلام نزدیکتر بود، این ادعا که معنای حدیث غدیر نصب امام علی بن ابی طالب علیه السلام به خلافت بعد رسول الله صلی الله علیه و آله است، واضح و مقبول مخالفان و موافقان بوده، هیچ مقاومتی در برابرش صورت نمی گرفت.

 

 

۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

زمینه‏ هاى تاریخى حادثه غدیر:

با حلول ماه ذى القعده سال دهم هجرى، رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) تصمیم خود را جهت زیارت خانه خدا و اداى فریضه حج با مسلمانان در میان نهاد. این خبر به سرعت در شهر مدینه و اطراف آن منتشر گردید و علاوه بر آن به گوش مسلمانان دیگر که در نقاط مختلف عربستان زندگى مى‏کردند رسید، به طورى که در اندک زمان هزاران نفر براى برگزارى فریضه حج در کنار رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) حاضر شدند.در بیست و پنجم ذى القعده کاروان رسول خدا با شمار زیادى از مسلمانان که مورخان تعداد آنها را تا صد هزار نفر و یا اندکى بیشتر ذکر کرده‏اند، از مدینه به قصد مکه خارج گردید. این عده غیر از کسانى بودند که از نقاط دیگر عربستان از جمله ساکنان مکه و آبادی‌هاى اطراف آن ‏به حج‌گزاران ملحق شدند.

شیخ مفید در کتاب الارشاد آورده است:

پس از برخورد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) با مسیحیان نجران و جریان مباهله، حجة الوداع به وقوع پیوست. اندکى قبل از این پیشامد، پیامبر (صلى الله علیه و آله) على (علیه السلام) را به یمن فرستاد تا خمس گنجینه‏ها و معادن را از اهالى آنجا بگیرد و آنچه را که مسیحیان نجران از حله و پول متعهد شده بودند، دریافت کند. در بیست و پنجم ذى القعده کاروان رسول خدا با شمار زیادى از مسلمانان که مورخان تعداد آنها را تا صد هزار نفر و یا اندکى بیشتر ذکر کرده‏اند، از مدینه به قصد مکه خارج گردید. این عده غیر از کسانى بودند که از نقاط دیگر عربستان از جمله ساکنان مکه و آبادی‌هاى اطراف آن ‏به حج‌گزاران ملحق شدند.حضرت على (علیه السلام) به محل مأموریت خود عزیمت کرد. رسول خدا به کس دیگر غیر از على (علیه السلام) در این کار اعتماد نکرد و در میان مردم هیچ کس را شایسته این کار ندید. پیامبر على (علیه السلام) را به عنوان نایب خود به این سفر گسیل داشت، زیرا درباره انجام مأموریتى که بر عهده‏اش گذاشته بود، آسوده خاطر بود.در همین ایام رسول آهنگ حج نمود و پس از آن که جمعیت زیادى از مدینه و اطراف آن با پیامبر همراه شدند، آن حضرت در بیست و پنجم ذى القعده از مدینه خارج گردید. همزمان با آن رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نامه‏اى به على (علیه السلام) که در یمن به سر مى‏برد ارسال کرد و در آن به آن حضرت سفارش کرد که از یمن به مکه آید، اما در مورد نوع حج خود و چگونگى نیت آن مطلبى براى على (علیه السلام) ننوشت. به هر حال، رسول خدا در جمع مسلمانان به سوى مکه به راه افتاد و حضرت على (علیه السلام) نیز با سپاهى که همراهش بودند، از یمن به سمت مکه حرکت نمود. حضرت با نزدیک شدن به مکه، سپاه را به شخصى سپرد و خود جهت دیدار پیامبر به سرعت روانه گشت به طورى که موفق شد قبل از ورود به مکه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را ملاقات کند و درباره سفر خود و حله‏ها و هدایایى که آورده بود گزارشى تقدیم نماید. رسول خدا ضمن اظهار خرسندى از دیدار على (علیه السلام) از او سؤال کرد که: اى على، به چه نیتى احرام بستى؟ على (علیه السلام) در پاسخ گفت: اى رسول خدا شما براى من ننوشته بودى که خود به چه نیتى احرام خواهى بست، من به نیت شما آگاه نبودم، از این رو به هنگام احرام و تلبیه نیتم را به نیت شما پیوند زدم و گفتم: بار خدایا، من به همان نیتى احرام مى‏بندم که رسول تو بسته است و سى و چهار شتر نیز براى قربانى با خود آورده‏ام. رسول خدا فرمود: الله اکبر! من شصت و شش شتر براى قربانى آورده‏ام. تو در حج و مناسک و انجام قربانى با من شریک هستى. اکنون بر احرام خود باش و به سوى لشکر بازگرد و آنان را سریعا بیاور تا در مکه به هم ملحق گردیم.رسول خدا جهت انجام مناسک حج چند روزى در مکه به سر برد. آن حضرت در روز عرفه و به روایتى در روز عید خطبه‏اى در جمع مسلمانان ایراد فرمود که در آن همگان را به رعایت تقواى الهى، تعهد به ارزش‌هاى اخلاقى و مراعات حقوق یکدیگر سفارش نمود. (1) پس از آن رسول گرامى تصمیم گرفت که مکه را به قصد مدینه ترک گوید. فرمان حرکت صادر گردید و بار دیگر خیل عظیم مردم به همراهى پیامبر خود مکه را به قصد مدینه پشت سر گذاشتند. هنگامى که این کاروان عظیم به نزدیک جحفه رسید، امین وحى الهى در نقطه‏اى به نام غدیر خم فرود آمد و این آیه را به رسول خدا نازل کرد که: رسول خدا ضمن اظهار خرسندى از دیدار على (علیه السلام) از او سؤال کرد که: اى على، به چه نیتى احرام بستى؟

على (علیه السلام) در پاسخ گفت: اى رسول خدا شما براى من ننوشته بودى که خود به چه نیتى احرام خواهى بست، من به نیت شما آگاه نبودم، از این رو به هنگام احرام و تلبیه نیتم را به نیت شما پیوند زدم و گفتم: بار خدایا، من به همان نیتى احرام مى‏بندم که رسول تو بسته است و سى و چهار شتر نیز براى قربانى با خود آورده‏ام. یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین (2)؛ اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان. و اگر چنین نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى. و خداوند تو را از(خطرهاى احتمالى) مردم حفظ مى‏کند. و خداوند جمعیت کافران را هدایت نخواهد کرد.با نزول این آیه پیامبر دستور داد که کاروان از حرکت باز ماند و با این فرمان، مسلمانان کسانى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت دعوت کردند و کسانى که در عقب بودند نیز به تدریج، به دیگران پیوستند.هنگام ظهر فرا رسیده بود و هوا به شدت گرم بود، به طورى که مردم قسمتى از عباى خود را بر سر و قسمتى دیگر را به زیر پا افکندند. وقت نماز فرا رسید و پیامبر به آنان اطلاع داد که همه باید براى شنیدن پیام تازه‏اى آماده شوند. در اینجا مسلمانان منبرى از جهاز شتران ترتیب دادند و رسول خدا بر بالاى آن قرار گرفت و خطبه تاریخى خود را ایراد فرمود.(3)

پس از پایان مراسم تعیین جانشین در سرزمین غدیر خم، مسلمانان برخاستند و هر گروه و دسته‏اى به جانب مقصدى روانه گشت. پیامبر (صلى الله علیه و آله) و عده زیادى که از مدینه به همراه آن حضرت آمده بودند نیز راه مدینه را در پیش گرفتند به طورى که هنوز سال دهم به پایان نرسیده بود وارد مدینه شدند. و چندى بعد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) به بستر بیمارى افتاد که به رحلت آن سرور انجامید، در صورتى که اندکى قبل از آن تکلیف جانشین و رهبرى پس از خود را تعیین کرده بود.

 پى‏نوشت‌ها:

-1جهت اطلاع از این خطبه بنگرید به السیرة النبویة معروف به سیره ابن هشام 4/ 250

-2سوره مائده/ 67 .

3-ارشاد شیخ مفید 1/158 ـ 165 با اندکى تلخیص و نیز بنگرید به اعلام الورى 1/ 259 ـ263 سیرة المصطفى / 693 مبحث غدیر خم.

برگرفته از غدیر در آیینه قرآن و روایات، دکتر مجید عارف،  ص 5 .

 

۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

مراسم بعد از خطبه غدیر پیامبر:

چگونگی بیعت مردان:

با پایان یافتن خطابه پیامبر اکرم، مردم به سوى پیامبر(صلی الله علیه و آله)و امیر المؤمنین(علیه‌السلام) هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست مى‏دادند و تبریک و تهنیت مى‏گفتند.پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دستور دادند تا دو خیمه بر پا شود. در یکى خود نشستند و به امیر‌المؤمنین (علیه السلام) دستور دادند تا در خیمه دیگر بنشینند. مردم دسته دسته در خیمه پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضور مى‏یافتند و پس از بیعت و تبریک به خیمه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مى‏آمدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با حضرتش بیعت مى‏کردند و با لقب «امیر‌المؤمنین» بر آن حضرت سلام مى‏کردند، و این مقام والا را تبریک و تهنیت مى‏گفتند. برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت و حضرت این مدت را در منطقه غدیر اقامت داشتند.

مسئله جالب در این بیعت آن است که کسانى که در غدیر پیش از همه با امیرالمؤمنین بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند؛ زودتر از همه بیعت خود را شکستند و پیمان خود را زیر پا گذاشتند. در تاریخ آمده که خلیفه دوم بعد از بیعت، این کلمات را بر زبان مى‏راند: «افتخار برایت باد، گوارایت باد، اى پسر ابى طالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اکنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده‏اى!!!

 

چگونگی بیعت زنان با امیرالمومنین :

از طرف دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور دادند تا ظرف آبى آورده و پرده‏اى بر روى آن زدند. امیر‌المؤمنین(علیه السلام) دست خود را در ظرف آب نهاده و زنان در سوى دیگر پرده با قرار دادن دست خود در ظرف آب، با آن حضرت بیعت کردند.یادآورى مى‏شود که حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیهاالسلام در غدیر حضور داشتند، و کلیه همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز در آن مراسم حاضر بودند.

عمامه سحاب پیامبر:

در این مراسم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشتند و انتهاى عمامه را از پشت سر بر دوش آن حضرت قرار دادند.  

شعر غدیر:

در مراسم پر شور غدیر، حسان بن ثابت از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله اجازه خواست تا به مناسبت این واقعه عظیم شعرى درباره امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) بسراید.

حضرت فرمودند: بگو به برکت خداوند.

حسان در جاى بلندى قرار گرفت و گفت: «اى بزرگان قریش، سخن مرا به گواهى و امضاى پیامبر (صلی الله علیه و آله) گوش کنید.» سپس اشعارى را که همانجا سروده بود خواند که به عنوان یک سند تاریخى از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند.




جبرئیل در غدیر:

اتمام حجت دیگر این بود که مردى زیباروى در کنار مردم مى‏گفت:

«به خدا قسم روزى مانند این روز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را محکم نمود! براى او پیمانى بست که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى‏زند. واى بر کسى که پیمان او را بشکند

عمر نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شنیدى این مرد چه مى‏گفت؟! حضرت فرمودند: او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند.

او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنى. اگر چنین کنى خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود!

 معجزه غدیر:

امضاى الهى بر غدیر، معجزه‏اى بود که پس از اعلام ولایت توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) به وقوع پیوست. حارث فهرى نزد حضرت آمد و معترضانه پرسید: آیا این ولایت که امروز اعلام کردى از جانب خدا بود؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آرى از جانب خدا بود.

در اینجا حارث خطاب به خداوند گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد مى‏گوید حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکى بر ما بفرست!!

همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از پشتش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.با این معجزه، بار دیگر بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه‏ گرفته و فرمان الهى است و منکرین آن مستحق عذاب‏اند.  

 پایان مراسم غدیر:

پس از سه روز، مراسم غدیر پایان پذیرفت و آن روزها به عنوان «ایام الولایة» در ذهن‌ها نقش بست. گروه‌ها و قبائل عرب، پس از وداع با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معرفت کامل به جانشین آن حضرت راهى شهر و دیار خود شدند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) عازم مدینه گردیدند.

خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد.

 اتمام حجت جهانى در غدیر:

جا داشت بیش از یکصد و بیست هزار نفر حاضر در غدیر، هر یک به سهم خود خطبه غدیر را حفظ کنند و متن آن را در اختیار فرزندان و فامیل و دوستان خود قرار دهند.

البته فضاى جامعه مسلمین پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) - که گفتن و نوشتن معارف و سنن پیامبر که سال‌هاى متمادى در آن ممنوع بود ـ سبب شد که مردم نتوانند سخنان سرنوشت‏ساز پیامبر دلسوزشان در آن مقطع حساس را بازگو کنند و در فکر اجراى آن در عینیت جامعه باشند. پیداست که مطرح کردن غدیر مساوى با برچیدن بساط غاصبین خلافت بود، و آنان هرگز اجازه چنین کارى را نمى‏دادند.اما غدیر، به صورتى در سینه‏ها جاى گرفت که عده زیادى خطابه غدیر یا قسمتى از آن را حفظ کردند و براى نسل‌هاى آینده به یادگار گذاشتند، و هیچ کس را قدرت منع از انتشار چنین خبر مهمى‏نبود. لذا بین اکثریت مسلمین، هیچ حدیثى به اندازه «حدیث غدیر» روایت کننده ندارد، و گذشته از تواتر آن، از نظر رجال و درایت فوق العاده است.پیامبر(صلی الله علیه و آله) با توجه به آینده بلندمدت دین الهى تا آخرین روز دنیا و دامنه وسیع مسلمین در حد جهانى، جانشینان خود تا روز قیامت را در این خطابه رسمى ‏به جهانیان معرفى فرمودند. اگر گروه‌هایى از مسلمین در طول زمان‌ها همچنان در مقابل جانشینان حقیقى پیامبرشان سر تعظیم فرود نیاورده و نمى‏آورند، ولى جمع عظیم شیعیان در طول تاریخ، فقط على بن ابى طالب و یازده امام(علیهم السلام) از فرزندان او را جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى‏دانند. اگر اجتماع آن روز مسلمین، خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در مرحله عمل ندیدند، ولى بسیارى از نسل‌هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پیامبرشان را شناختند که این بالاترین هدف از (غدیر) بود.

 

منبع:

کتاب خطابه غدیر، محمدباقر انصاری، ص 15، با تصرف .

 

 

۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

خلاصه‏ اى از واقعه غدیر:

اعلان عمومى براى سفر حج:

در سال دهم هجرت، به دستور الهى، آخرین سفر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به مکه براى تعلیم حج و اعلام ولایت ائمه (علیهم السلام) آغاز شد. در این سفر بیش از یکصد و بیست هزار نفر آن حضرت را همراهى کردند که در شرایط آن زمان سابقه نداشت.بلافاصله پس از پایان مراسم حج، اعلام شد همه حجاج از مکه خارج شوند و براى برنامه‏اى مهم در غدیر خم - که کمى قبل از محل جدا شدن کاروان‌ها بود ـ حضور یابند.

سه روز پس از پایان مراسم حج، سیل جمعیت به سوى غدیر حرکت کردند.

 اجتماع عظیم در غدیر:

با رسیدن به محل موعود،فرمان توقف از سوى پیامبر (صلى الله علیه و آله) صادر شد و مرکب‌ها از حرکت ایستادند و مردم پیاده شدند و هر کس جایى براى توقف سه روزه آماده کرد.

به دستور پیامبر (صلى الله علیه و آله)، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار زیر چند درخت کهنسال را آماده کردند و روى درختان، پارچه‏اى به عنوان سایبان قرار دادند. در زیر سایبان، منبرى به بلندى قامت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از سنگ‌ها و روانداز شتران ساختند به طورى که حضرت هنگام خطبه بر همه مردم مشرف باشند.

هنگام ظهر، پس از اداى نماز جماعت، پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر فراز منبر ایستادند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فرا خواندند تا بر فراز منبر در سمت راست حضرت بایستند. قبل از شروع خطابه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر فراز منبر یک پله پائین‏تر در طرف راست آن حضرت ایستاده بودند.

سخنرانى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)

پیامبر اکرم نگاهى به سمت راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا همه مردم در مقابل منبر اجتماع کنند. سپس سخنرانى تاریخى و آخرین خطابه رسمى خود را براى جهانیان آغاز کردند. با در نظر گرفتن این شکل خاص از منبر و سخنرانى که دو نفر بر فراز منبر در حال قیام دیده مى‏شوند به استقبال سخنان حضرت مى‏رویم که آن را مى‏توان در یازده بخش ترسیم نمود:

پیامبر (صلى الله علیه و آله) در اولین بخش سخن به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت خداوند را ذکر فرمودند، و به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند.

در بخش دوم، حضرت سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمى درباره على بن ابى طالب علیه السلام ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده‏ام و ترس از عذاب او دارم.در سومین بخش، حضرت امامت دوازده امام (علیهم السلام) را تا آخرین روز دنیا اعلام نمودند تا همه طمع‌ها یکباره قطع شود. از نکات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عمومیت ولایت آنان بر همه انسان‌ها در طول زمان‌ها و در همه مکان‌ها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود، و نیابت تام ائمه (علیهم‌السلام) را از خدا و رسول در حلال و حرام و جمیع اختیارات اعلام فرمودند.

براى آن که هرگونه ابهامى از بین برود و دست منافقین از هر جهت بسته باشد، در بخش چهارم خطبه، پیامبر (صلى الله علیه و آله) با دست‌هاى مبارک بازوان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند و آن حضرت را از جا بلند کردند تا حدى که پاهاى آن حضرت محاذى زانوان پیامبر قرار گرفت. در این حال فرمودند: «من کنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»؛ «هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر بوده‏ام این على هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هر کس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و یارى کن هر کس او را یارى کند، و خوار کن هر کس او را خوار کند.

سپس کمال دین و تمام نعمت را با ولایت ائمه (علیهم السلام) اعلام فرمودند و بعد از آن خدا و ملائکه و مردم را بر ابلاغ این رسالت شاهد گرفتند. در بخش پنجم حضرت صریحا فرمودند: «هر کس از ولایت ائمه (علیهم السلام) سر باز زند اعمال نیکش سقوط مى‏کند و در جهنم خواهد بود.» بعد از آن شمه‏اى از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) را متذکر شدند.

مرحله ششم از سخنان پیامبر (صلى الله علیه و آله) جنبه غضب الهى را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن فرمودند: «منظور از این آیات عده‏اى از اصحاب من هستند که مأمور به چشم‏پوشى از آنان هستم، ولى بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده است، و چشم‏پوشى از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.

سپس به پیشوایان گمراهى که مردم را به جهنم مى‏کشانند اشاره کرده فرمودند: «من از همه آنان بیزارم.» اشاره‏اى رمزى هم به «اصحاب صحیفه ملعونه» داشتند و تصریح کردند که بعد از من مقام امامت را غصب مى‏کنند و سپس غاصبین را لعنت کردند.

در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثرات ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) قرار دادند و فرمودند: «اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) هستند.


سپس آیاتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت کردند و آنها را به شیعیان و پیروان آل محمد (علیهم‌السلام) تفسیر فرمودند. آیاتى هم درباره اهل جهنم تلاوت نمودند و آنها را به دشمنان آل محمد (علیهم السلام) معنى کردند.

در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقیة الله الاعظم حجة بن الحسن المهدى (ارواحنا فداه فرمودند و به اوصاف و شئون خاص حضرتش اشاره کردند و آینده‏اى پر از عدل و داد به دست امام زمان عجل الله فرجه را به جهانیان مژده دادند.

در بخش نهم فرمودند: پس از اتمام خطابه شما را به بیعت با خودم و سپس بیعت با على بن ابى طالب (علیه السلام) دعوت مى‏کنم. پشتوانه این بیعت آن است که من با خداوند بیعت کرده‏ام، و على هم با من بیعت نموده است. پس از این بیعتى که از شما مى‏گیرم از طرف خداوند و بیعت با حق¬‌تعالى است.

در دهمین بخش، حضرت درباره احکام الهى سخن گفتند که مقصود بیان چند پایه مهم عقیدتى بود: از جمله این که چون بیان همه حلال‌ها و حرام‌ها توسط من امکان ندارد با بیعتى که از شما درباره ائمه (علیهم السلام) مى‏گیرم به نوعى حلال و حرام را تا روز قیامت بیان کرده‏ام. دیگر این که بالاترین امر به معروف و نهى از منکر، تبلیغ پیام غدیر درباره امامان (علیهم السلام) و امر به اطاعت از ایشان و نهى از مخالفتشان است.

در آخرین مرحله خطابه، بیعت لسانى انجام شد. حضرت با توجه به آن جمعیت انبوه و شرائط  غیر عادى زمان و مکان و عدم امکان بیعت با دست براى همه مردم، فرمودند: «خداوند دستور داده تا قبل از بیعت با دست، از زبان‌هاى شما اقرار بگیرم

سپس مطلبى را که مى‏بایست همه مردم به آن اقرار مى‏کردند تعیین کردند که خلاصه آن اطاعت از دوازده امام (علیهم السلام) و عهد و پیمان بر عدم تغییر و تبدیل و بر رساندن پیام غدیر به نسل‌هاى آینده و غائبان از غدیر بود. در ضمن بیعت با دست هم حساب مى‏شد زیرا حضرت فرمودند: «بگویید با جان و زبان و دستمان بیعت مى‏کنیم.

بیعت عمومى

پس از اتمام خطابه پیامبر (صلى الله علیه و آله)، دو خیمه بر پا شد که در یکى خود آن حضرت و در دیگرى امیرالمؤمنین (علیه السلام)، جلوس فرمودند. مردم دسته دسته وارد خیمه حضرت مى‏شدند و پس از بیعت و تبریک، در خیمه امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضور مى‏یافتند و با آن حضرت بیعت مى‏کردند و تبریک مى‏گفتند.

زنان نیز، با قرار دادن ظرف آبى که پرده‏اى در وسط آن بود بیعت نمودند. به این صورت که امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست مبارک را در یک سوى پرده داخل آب قرار مى‏دادند و در سوى دیگر زنان دست خود را در آب قرار مى‏دادند.

وقایع سه روز در غدیر

در طول سه روز توقف در غدیر، پس از ایراد خطابه چند جریان به عنوان تأکید و به نشانه اهمیت غدیر به وقوع پیوست که شرح آن چنین است:

پیامبر )صلى الله علیه و آله) در این مراسم، عمامه خود را ـ که «سحاب» نام داشت به عنوان افتخار بر سر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار دادند.

حسان بن ثابت از پیامبر (صلى الله علیه و آله) درخواست کرد تا در مورد غدیر شعرى بگوید، و با اجازه حضرت اولین شعر غدیر را سرود.

جبرئیل علیه السلام به صورت انسانى ظاهر شد و خطاب به مردم فرمود: «پیامبر براى على بن ابى طالب عهد و پیمانى گرفت که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى‏زند.

مردى از منافقین گفت: «خدایا اگر آنچه محمد مى‏گوید از طرف توست سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکى بر ما بفرست.» در همین لحظه سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را هلاک کرد، و این معجزه غدیر تأیید الهى را بر همگان روشن کرد.

پس از سه روز مراسم پر شور غدیر پایان یافت، و آن روزها به عنوان «ایام الولایة» در صفحات تاریخ نقش بست. مردم پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشینان آن حضرت تا روز قیامت، راهى شهر و دیار خود شدند. خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و خداوند بدینگونه حجتش را بر همه مردم تمام کرد.

برگرفته از کتاب غدیر در آیینه، محمد انصارى، ص 32 .

 

۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

ویژه نامه نوروز امامت (ویژه عید سعید غدیر خم)



خلاصه‏ اى از واقعه غدیر:

زمینه‏ هاى تاریخى حادثه غدیر:

مراسم بعد از خطبه غدیر پیامبر:

حدیثی که به تنهایی برای اثبات ولایت کافیست:

ناگفته های از غدیر خم:

در روز عید غدیر چه کارها باید انجام داد:

پنچاه نام برای روز غدیر:

کلیدی ترین پیام غدیر در سبک زندگی اسلامی:



۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

امام هادی علیه السلام را بهتر بشناسیم

کتاب ارزشمند و گرانسنگ بحارالانوار تالیف علامه کم نظیر محمد باقر مجلسی (ره)، گنجینه ای از آثار حدیثی شیعه است که از متون و منابع کهن اسلامی گرفته شده است. این مجموعه که با چاپ امروزی 110 جلد دارد جلد پنجاهم آن به زندگی سه امام معصوم یعنی امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام اختصاص دارد.

یکصد و بیست صفحه از این جلد (صص113-123) مربوط به تاریخ و سیره امام علی النقی علیه السلام است که این بخش به صورت مستقل و با ترجمه جناب آقای موسی خسروی توسط انتشارات اسلامیه به زینت طبه آراسته و در اختیار فارسی زبانان ارادتمند به آن امام والا مقام قرار گرفته است.

آنچه در ادامه می آید برگرفته از جلد پنجاه بحارالانوار است که در مواردی با توضیحاتی همراه می شود.


 مختصری درباره دهمین امام :

امام علی النقی علیه السلام در نیمه ماه ذیحجه سال 212 در جایى بنام «صریا» در نزدیکى شهر مدینه به دنیا آمد.[1] هشت سال و پنج ماه داشتند که پدر بزرگوارشان امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و آن حضرت به منصب کبرای امامت رسیدند. سیزده سال از عمر شریفش گذشته بود که به اجبار متوکل مدینه را ترک و در شهر سامرا مستقر شدند و تا آخر عمر پربرکتشان در آنجا بودند. سرانجام امام هادی علیه السلام پس از 33 سال امامت و هدایت خلق خدا در سوم رجب سال 254 در حالیکه حدود 42 سال داشتند به زهر جفا مسموم شده و به شهادت رسیدند و در خانه خود که اکنون مرقد شریفش برپاست به خاک سپرده شدند.

 نام، کنیه و القاب نورانی:

نام آن حضرت را علی و کنیه اش را ابوالحسن نهادند. برخی از القابی که برای آن حضرت برشمرده اند عبارتند از:. نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، طیب، متوکل و عسکری[2

برخی به غلط گمان می کنند که چون رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام عرب هستند و به زبان عربی سخن می گفته اند پس حوزه رسالت و هدایت آنها عربها هستند. غافل از این که حوزه رسالت پیامبر خدا و به تبع ایشان، محدوده امامت و هدایت امامان معصوم علیهم السلام فراتر از زمانها و زمینهای مربوط به قوم عرب است

اما چرا به امام هادی علیه السلام و فرزندش امام حسن علیه السلام ، عسکری می گویند؟

شیخ صدوق (ره) می نویسد: اساتید ما می گفتند نام محله ای که امام هادی علیه السلام و فرزندشان امام حسن علیه السلام در آنجا سکونت داشتند عسکر نام داشت و به همین دلیل به هر یک از آن دو امام عسکری (منسوب به عسکر) گفته می شد     3]

 

امامت امام هدایت:

صَقْرِ بْنِ دُلَف می گوید: از امام جواد علیه السلام شنیدم که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی ابْنِی عَلِیٌّ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِی ابْنِهِ الْحَسَن‏ ؛ تردید نداشته باشید که امام بعد از من پسرم علی است؛ دستور او دستور من و کلام او کلام من است و پیروی از او پیروی از من است و بعد از امر امامت در پسرش حسن استقرار می یابد

شیخ مفید، این دانشمند کم نظیر، بعد از ذکر چند روایت درباره امامت امام هادی علیه السلام می نویسد:

«و اخبار و روایات در این باره بسیار فراوان است که اگر بخواهیم همه آنها را ذکر کنیم بحث به درازا می کشد».[4

کراماتی خواندنی:

شخصی به نام المنصوری از پدر عموی خود نقل می کند:

روزى خدمت امام هادى علیه السلام رسیده عرض کردم: آقای من! این مرد (متوکل) مرا اخراج و درآمدم را قطع کرده و با این کار باعث رنجش من شده است و او این کار را بعد از آن کرده که فهمیده من از ارادتمندان شمایم. اگر شما از او بخواهید که طلبم را پس دهد یقین دارم که قبول خواهد کرد.

امام فرمود: کارت درست خواهد شد إن شاء اللَّه.

شبانگاه دیدم فرستاده های متوکل یکی پس از دیگری می آیند و مرا نزد او فرا می خوانند. پیش او رفتم. فتح بن خاقان (پیشکار متوکل) جلوی در ایستاده بود، تا مرا دید گفت: مرد! مگر به خانه ات چسبیده ای؟!  متوکل پشت سر هم از من سراغ تو را می گیرد. وارد شدم ؛ متوکل روى رختخواب خود نشسته بود. به من گفت: اباموسى! ما تو را فراموش کرده‏ایم تو هم خودی به ما نشان نمی دهی! ببینم چقدر از ما طلب دارى؟ گفتم: فلان مقدار. دستور داد دو برابر آن را به من بدهند.

از فتح بن خاقان پرسیدم: امام على النقى علیه السلام اینجا تشریف آوردند؟ گفت: نه. پرسیدم نامه‏اى فرستادند؟ گفت: نه. در حال برگشتن بودم که فتح بن خاقان به دنبالم آمد و گفت: من می دانم که تو از آن جناب تقاضا کرده‏اى برایت دعا کند از ایشان درخواست کن تا برای من هم دعا کند.

وقتى خدمت امام علیه السلام رسیدم، تا چشمش به من افتاد فرمود: اباموسى! از چهره‏ات پیداست خوشحالى و راضى هستى. عرض کردم: به برکت شما بله! ولى می گفتند شما آنجا تشریف نبرده‏اید و از متوکل تقاضائى نکردیده اید.

فرمود: خداوند می داند که ما در گرفتاریها به غیر او پناه نمی بریم و در پیشامدهاى سخت، جز بر او توکل نمی کنیم؛ هر وقت هم که درخواست کرده‏ایم ما را رد نکرده است. ترس ما این است که مبادا از این رویه دست برداریم که اگر اینگونه شد خداوند نیز رفتار خود را تغییر خواهد داد.

التماس دعای فتح بن خاقان را به عرض حضرت رساندم. فرمود: او در ظاهر ما را دوست دارد ولى در باطن مخالف ماست؛ دعا نیز تابع نیت و قلب شخص است.

بعد امام فرمود:

وقتی خدا را خالصانه اطاعت کردی و معترف به نبوت رسول خدا و حقوق ما خانواده پیامبر بودی آنگاه اگر چیزى از خدا بخواهى هرگز ناامیدت نخواهد کرد.

عرض کردم: آقای من! آن دعای اختصاصی خودتان را به من بیاموزید. فرمود: من بسیار این دعا را خوانده‏ام و از خداوند درخواست کرده‏ام که هر کس پس از من این دعا را در حرمم بخواند او را مأیوس نکند؛ آن دعا این است:

یَا عُدَّتِی عِنْدَ الْعُدَدِ وَ یَا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدُ وَ یَا کَهْفِی وَ السَّنَدُ وَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَداً أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِمْ وَ تَفْعَلَ بِی‏... که در اینجا حاجت خود را به زبان آورد.[5

 چند نکته که از این روایت استفاده می شود:

1.امام معصوم به اذن الهی عالم به باطن افراد هستند و دوستان و شیعیان خود را از غیر آنها می شناسند.

2.ادعای دوستی و پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام وقتی کارساز است که به واقع و از درون باشد؛ ادعای زبانی تنها، آخرت را آباد نمی کند.

3.       اخلاص در بندگی خدا و اعتقاد به رسالت پیامبر اکرم  و نیز امامت ائمه معصومین علیهم السلام از شرایطی است که در صورت وجود دعا مستجاب است

فرمود: خداوند می داند که ما در گرفتاریها به غیر او پناه نمی بریم و در پیشامدهاى سخت، جز بر او توکل نمی کنیم؛ هر وقت هم که درخواست کرده‏ایم ما را رد نکرده است. ترس ما این است که مبادا از این رویه دست برداریم که اگر اینگونه شد خداوند نیز رفتار خود را تغییر خواهد داد

أَبی علیِّ بنِ راشِد نقل می کند:

مقدارى مال نزد من آوردند. قبل از اینکه من نامه‏ها (فهرست اجناس) را بررسی کنم پیکى از طرف امام علیه السّلام آمد که آنها را خدمت ایشان بفرستم پیغام هم داده بود که فلان دفتر را نیز بفرست.

در منزل من ابدا دفترى وجود نداشت با این که احتمال وجود آن دفتر را در منزلم نمی دادم؛ ولى می دانستم که امام هر چه بفرماید یک واقعیت است بنابراین شروع کردم به جستجو برای یافتن آن؛ اما چیزى نیافتم؛. همین که پیک امام آماده برگشتن شد گفتم: بایست! بعضی از بارها را گشودم دفترى به چشمم خورد که تا آن لحظه از آن اطلاعى نداشتم دفتر را هم خدمت آن جناب فرستادم.[ 6

نکته:

همیشه به یاد داشته باشیم سخنی که ثابت شد از امام معصوم است بیان واقعیت است و اگر اشکال و اشتباهی در آن به نظر می آید این نقص در علم و درک ماست. به عبارت دیگر اشکال از سوی ماست نه از آن سو.

على بن مهزیار که اهل ایران و فارس زبان است نقل می کند: خدمت حضرت هادى علیه السّلام رسیدم قبل از اینکه من لب به سخن بگشایم آن جناب به زبان فارسى با من صحبت کرد.[7]

نکته:

برخی به غلط گمان می کنند که چون رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام عرب هستند و به زبان عربی سخن می گفته اند پس حوزه رسالت و هدایت آنها عربها هستند. غافل از این که حوزه رسالت پیامبر خدا و به تبع ایشان، محدوده امامت و هدایت امامان معصوم علیهم السلام فراتر از زمانها و زمینهای مربوط به قوم عرب است. آنها مامورند تا نوع بشر را تا قیامت هدایت کرده و راهنمایی کنند. کراماتی از این دست، نشان از محصور و مخصوص نبودن حوزه رسالت و امامت در عربها و در همان مقطع زمانی خاص است.

پی نوشت:

1.الارشاد، ج2، باب 27. منابعی مانند مصباح کفعمی، 2/599، مصباح المجتهد، 737 و مناقب ابن شهرآشوب، 4/227 ، روز دوم رجب سال دویست و چهارده را روز ولادت آن حضرت ذکر کرده اند.

2.مناقب آل أبی طالب، ج 4 ، ص 401 .

.3.معانی الأخبار، ص 65 .

 4.الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص، 300.

.5امالی شیخ طوسی، ص 285.

6بصائرالدرجات، ج1 ، ص249.

.7همان، ص 333.

 

۱۷ مهر ۹۳ ، ۲۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

ویژه نوروز بندگی

عید مشترک همه ادیان

جهان امروزی، جهان اختلاف و نزاع و درگیری بین انسان هاست. از همین رو باید با پیدا کردن اشتراکات جهانی و تمرکز بر روی آن، قدری از التهابات کاست.

یکی از اشتراکات مهم بین بسیاری از انسان ها، دین دار بود آن هاست. امروزه بسیاری از انسان‌ها را پیروان ادیان الهی تشکیل می‌دهند. در میان ادیان آسمانی، اسلام، مسیحیت و یهودیت، ادیانی ابراهیمی هستند و انعکاس مقام والای توحیدی حضرت ابراهیم (علیه السلام) را می‌توان به وفور در قرآن و حتی تورات و انجیل هم مشاهده کرد. لذا ما می‌توانیم حضرت ابراهیم (علیه السلام)را پدر مشترک و مرکز تجلیگاه دین الهی و وسیله ی نزدیکی و اتحاد با یکدیگر قرار دهیم.

به عنوان نمونه، خداوند در قرآن کریم درباره ی ایشان می‌فرماید:

(به یاد آورید) زمانی که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمایش فرمود و او از عهده ی همه ی آن‌ها بر آمد، خداوند فرمود من تو را برای مردم امام قرار دادم ... (البقرة/124)

همچنین در تورات آمده:

000 و خداوند به ابراهیم چنین گفت: پیمان من با تو این است که پدر جمهور امت ها(2) بوده باشی ...

و همچنین در انجیل حضرت عیسی (علیه السلام)خطاب به قوم خود می‌فرماید:... پدر شما ابراهیم با دیدن دوران من خوشحال شد ...

لذا اگر ما پیروان ادیان آسمانی بتوانیم در شخصیت و دین فطری و الهی که به وسیله ی حضرت ابراهیم (علیه السلام)مطرح شده است، تفاهم به وجود آوریم، قطعا می‌توانیم با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشیم.

به طور مثالی عملی برای بهره گیری از این اشتراک و همزیستی مسالمت آمیز، قرآن کریم درباره ی آن حضرت می‌فرماید: او انسانی کاملا راستگو و راست کردار بود. (مریم/41)

از این توصیف، ما می‌توانیم این قضیه را به عنوان قانون و اصل مشترک دینی خودمان بپذیریم که همگی باید راستگو و راست کردار باشیم.

اما مگر ابراهیم خلیل پروردگار، چه کرده بود که چنین جایگاهی در تاریخ بشریت پیدا کرد؟! باز هم در این زمینه با مراجعه به کتب آسمانی و تاریخ متوجه می‌شویم ایشان در طول حیات خویش بارها مورد آزمایش‌های گوناگون الهی قرار گرفت و از همگی آن‌ها سربلند بیرون آمد. یکی از آن آزمایش‌های عظیم الهی که ابراهیم خلیل الرحمان از عهده ی آن هم برآمد و به مقام امامت نایل گشت، ذبح جگرگوشه ی خویش، یعنی اسماعیل (علیه السلام)بود. اعطای اسماعیل (علیه السلام)به ابراهیم (علیه السلام)از طرف خدا خود آزمایش دیگری بود که در سن پیری به آن حضرت عطا شده بود. اما با وجود این و علیرغم علاقه ی شدید ابراهیم (علیه السلام)به اسماعیل (علیه السلام)، او لحظه‌ای در اجرای فرمان پروردگار خویش درنگ نکرد. ولی تقدیر خداوند، غیر از این بود و چاقوی اطاعت الهی گلوی اسماعیل را ندرید.

باری از آن هنگام، این روز از طرف خدا برای همگان عید اعلام شد. عید قربان، عید اطاعت محض بنده در برابر مولای خویش است. بنابراین فقط مختص ما مسلمانان نیست. زیرا همه بنده ی اوییم و او مولای همه ی ما و ابراهیم (علیه السلام)هم از جانب او محل اشتراک و پدر ماست. پس همه ی عالمیان باید جشن قربان بر پا کنند ...

برگرفته از:

تکاپوی اندیشه‌ها (جلد 1) ، تألیف: مرحوم علامه محمد تقی جعفری (با تلخیص و اضافات)

۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

در سوگ یادگار کربلا

وصیت امام باقر(علیه السلام) در آخرین لحظات

 

شیخ کلینى در کتاب کافى به سند خود از امام رضا (ع) روایت کرده است که امام باقر (ع) به هنگام احتضار فرمود: هنگامى که به‏درود حیات گفتم زمین را برایم بشکافید و قبرى مهیا کنید پس اگر به شما گفتند براى رسول خدا(ص) لحد بوده است، تصدیق کنید. نگارنده: این فرمایش بدان دلیل بوده است که امام باقر (ع) شکافتن زمین را از برخى جهات بهتر مى‏دانسته اگر چه فضیلت لحد بالاتر بوده است.کلینى به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم هر آنچه از کتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت ‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت کردم که یکى از آنان نافع مولاى عبدالله بن عمر بود.

پس به من فرمود: «بنویس این چیزى است که یعقوب فرزندانش را بدان وصیت کرد که اى فرزندانم خداوند دین را براى شما برگزید، پس نمیرید مگر آنکه تسلیم رضاى خداوند باشید.» و وصیت کرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى‏دهد که او را به جامه بردى که هر جمعه در آن نماز مى‏خواند کفن کند و عمامه‏اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمین بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى کفن او را باز کند. سپس به شهود فرمود: باز گردید خداوند شما را رحمت کند! امام صادق(ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر! در این وصیت چه بود که بر آن شاهد طلب کردى؟ فرمود: پسرم! خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه که به تو وصیت نکرده‏ام و مى‏خواستم بدین وسیله حجت و دلیلى براى تو قرار داده باشم. در حقیقت امام (ع) مى‏خواست به این وسیله همگان بدانند که جعفر بن محمد (ع) ، وصى و جانشین و امام بعد از اوست. کلینى در کافى به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود که وى را در سه جامه کفن کنم. یکى رداى جمره‏اى او بود که در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وى عرض کردم: چرا اینها را مى‏نویسى؟ فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه کفن کن اما تو به گفتار آنان راه مرو.


عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو کفن محسوب مکن بلکه عمامه از چیزهایى است که بدن را به آن مى‏پوشانند.کلینى در کافى به سند خود از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: پدرم روزى در ایام بیماریش به من گفت: پسرم گروهى از قریشیان ساکن مدینه را بدینجا فراخوان تا آنها را گواه بگیرم. من نیز چنین کردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: اى جعفر هنگامى که من دنیا را وداع گفتم مرا بشوى و کفن کن و قبرم را چهار انگشت ‏بالاتر از زمین قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض کردم: اگر مرا (در خلوت هم) به این کارها امر مى‏کردى، انجام مى‏دادم تا عده‏اى را به عنوان شاهد به نزدت بیاورم؟ فرمود: پسرم مى‏خواستم با تو نزاع نکنند. (یعنى در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نکنند و بدانند که تو وصى منى)

کلینى در کافى به سند خود از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود که وى را در سه جامه کفن کنم. یکى رداى جمره‏اى او بود که در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وى عرض کردم: چرا اینها را مى‏نویسى؟ فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه کفن کن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو کفن محسوب مکن بلکه عمامه از چیزهایى است که بدن را به آن مى‏پوشانند. شیخ کلینى در کافى به سند خود نقل کرده است که امام باقر (ع) وصیت کرد که هشتصد درهم براى برگزارى مراسم سوگوارى او اختصاص دهند و این کار را از سنت مى‏دانست. زیرا پیامبر مى‏فرمود: براى خاندان جعفر طعامى فراهم آرید، آنان نیز به وصیتش عمل کردند


منبع : تیبان

 

۰۹ مهر ۹۳ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

ازدواج کنید تا پولدار شوید

5  اثر مثبت در ازدواج

زندگى ، تلاشى براى رویاندن بذر وجود و شکوفاندن غنچه فطرت در مزرعه حیات است .آرامش روح ، در زندگى آمیخته به معنویت و خداجویى است .زندگى هشیاران ، اندیشه درباره سرمایه و سود ماندگار و نتیجه اخروى است ، سرمایه شان امید و ایمان و سودشان ، آرامش روح و روان است .زندگى غافلان به دو بخش تقسیم مى شود: نیمه اول به امید نیمه دوم ، نیمه دوم به حسرت نیمه اول !

آیا حیف نیست که زندگى بگذرد ، بى آنکه به بلوغ انسانى برسیم ؟

ازدواج ، سازنده و رشد دهنده است و روح تعاون و احساس مسئولیت را بر مى انگیزد وخداوند به  اقدام کنندگان به ازدواج ، وعده ی توسعه رزق می دهد . در این مقاله قصد داریم با آوردن مقدمه ای کوتاه ، به تاثیرات مثبت ازدواج ، که راهی جهت رسیدن به بلوغ انسانی است اشاره کنیم:

 1. آرامش :

ازدواج ، مایه ی آرامش فکرى و روحى جوان و احساس شخصیت و اعتماد به نفس مى شود و او را از بى عارى و بیکارى و بى برنامگى و ناامیدى مى رهاند و جلوى برخى گناهان را مى گیرد و موجب صیانت روحى و اخلاقى جوان مى شود. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) نیز فرموده است :

من تزوج فقد احرز نصف دینه فلیتق الله فى النصف الباقى ،هر کس ازدواج کند ، نیمى از دین خود را نگه داشته است ، پس در نیمه باقى مانده ، از خداوند پروا کند و تقوا بورزد. (1)

وقتى اصل ازدواج تا این حد مهم ، کارساز ، گناه سوز ، مصلحت آفرین و مفسده زداست ، کمک به آن نیز اهمیت مى یابد و براى پدر و مادر، تلاش در این راه و فراهم کردن مقدمات و زمینه ی آن ، یک تکلیف محسوب مى شود و زدودن موانع و برطرف کردن دشواری هاى ازدواج ، و ترویج آسان سازى ازدواج و آسان گیرى در این زمینه به عنوان یک فرهنگ عمومى ، وظیفه به شمار مى آید.کسى که از بیم فقر و تنگدستى ازدواج نکند ، به خداوند بدگمان شده است ، خدایى که فرماید: اگر فقیر باشند ، خدا از فضل خویش ‍ آنان را بى نیاز و غنى مى سازد.

2.تلاش معاش :

ایجاد بستر مناسب و انگیزه ی قوى تر براى تامین معاش و در آمد ، از آثار مثبت دیگر ازدواج است . گرچه نباید بى حساب و بدون سنجش دست به ازدواج زد و لازم است که شرایط اقتصادى و توانایی هاى مالى هم لحاظ شود ، ولى وعده ی خداوند را نیز نباید فراموش کرد که قول داده است تنگدستى را به غنا تبدیل کند و جایى براى بیم از فقر باقى نگذارد. پس ایجاد روحیه ی توکل و اعتماد به لطف الهى ، بعد مثبت دیگرى از تشکیل خانواده است .

خداوند متعال ، ضمن دستور به ازدواج با دختران و جوانان شایسته و صالح مى فرماید:

ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم ،چنانچه تنگدست و فقیر باشند ، خداوند آنان را از فضل خویش بى نیاز و توانگر مى سازد ، خداوند وسعت بخش و داناست . (2)

از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) روایت است که فرمود:

من ترک التزویج مخافه العیلة (الفقر) فقد ساء ظنه بالله عزوجل ان الله عزوجل یقول : ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله

کسى که از بیم فقر و تنگدستى ازدواج نکند ، به خداوند بدگمان شده است ، خدایى که فرماید: اگر فقیر باشند ، خدا از فضل خویش ‍ آنان را بى نیاز و غنى مى سازد. (3)

در حدیث رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) نیز توصیه شده که ازدواج کنید ، زیرا که براى شما روزى آورتر است:

اتخذوا الاهل فانه ارزق لکم .(4)

 3. احساس مسئولیت :

کسى که ازدواج نکرده است ، خود را آزاد حس مى کند و مسؤول نمى شناسد. در نتیجه ، استعدادها و خلاقیت هاى انسانى او هم بروز نمى کند. اما با ازدواج ، بار اداره ی زندگى را بر دوش مى کشد. این تعهد و احساس مسئولیت ، سازنده است . کلا هر نوع مسئولیت پذیرى ، انسان را به تلاش و آشکار ساختن استعداد و توانایى خویش وا مى دارد.

5.برنامه ریزى :

از سوى دیگر، حسابگرى ، نظم ، برنامه ریزى و به تعبیر روایات ، تقدیر معیشت لازمه به دوش کشیدن تعهد اداره یک زندگى مشترک و تامین همسر و فرزندان و تربیت شایسته اولاد است.از آنجا که تربیت نسلى با ایمان ، مؤدب ، سالم و موفق ، براى خود انسان نیز مایه ی آبرو و حیثیت اجتماعى است ، این رسالت سنگین نیز به نوع دیگرى توانایی هاى شخص را به مرحله ی ظهور و بروز مى رساند.

 5. حق شناسى :

ازدواج ، سبب مى شود که حقوق متقابل میان دو انسان پدید آید. این سازنده است . ارتباط هاى خانوادگى و پیوندهاى فامیلى ، دامنه این حقوق و وظایف اخلاقى و اجتماعى را گسترده تر مى سازد و سامان بخش روابط انسانى مى گردد.

کمک به ازدواج جوانان و تشکیل خانواده ، کمک به ساخته شدن انسان هاى مسئولیت پذیر ، مدیر و صالح است و یکى از راه هاى عمده و موفق مبارزه با گناه در جامعه ، تسهیل ازدواج است .

این، هم تکلیف والدین و افراد خیر و توانمند را سنگین مى سازد ، هم روشنگر راهى براى آنانى است که در اندیشه صلاح و سلامت قشر جوان جامعه اند ، هم وظیفه خود جوانان را در این زمینه روشن مى کند. با تقویت و ترویج و تسهیل این سنت نبوى ، بهتر مى توان با منکرات مقابله کرد و سدى در برابر هجوم فساد فرهنگى بیگانه پدید آورد.


پی نوشت ها :

 1.بحار الانوار، ج 100، (ص ) 219.

2.نور، آیه 32.

3.وسائل الشیعه ، ج 14، ص 24.

4.همان .

 

۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۵:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

امامی که در کودکی بر مَسند ولایت نشست

نهمین امام شیعه حضرت محمد بن علی بن موسی  علیهم السلام معروف به «جواد« می باشند. ولادت ایشان در سال 195 و در شهر مدینه می باشد . در مورد ماه آن اختلاف است در حالی که کلینی و مفید آن را ماه رمضان ذکر کرده اند. احمد بن عیاش الجوهری ( م 401) ماه رجب را انتخاب کرده و همین نظر رایج شده است . مادر ایشان «سبیکه توبیه» می باشد.(1)

امامت در کودکی:

حضرت جواد علیه السلام، هشت سالگی به امامت رسیدند و تا سن 25 سالگی یعنی ذی قعده سال 220 عهده دار این منصب الهی بودند. تعداد راویان از ایشان حدود 110 نفر است و از امام در حدود 250 حدیث (2) و 119 نامه (3) باقی مانده است.


پیش از امام جواد علیه السلام هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام در هنگام رسیدن به امامت بالغ بودند و از جهت کودکی و بلوغ مشکلی در میان شیعیان به وجود نیامده بود . امام جواد علیه السلام اولین امامی هستند که در هنگام رسیدن به امامت کودک و نابالغ بودند. طرح همین مساله در محافل کلامی شیعه از همان هنگام آغاز و در سال 220 هنگام امامت حضرت هادی علیه السلام و نیز هنگام امامت امام زمان سلام الله علیه دوباره مطرح گردید.

 انشعاب در شیعیان:

در مواجه با مسأله بلوغ، گروهی از شیعیان به دنبال عبدالله بن موسی بن جعفربرادر حضرت رضا علیه السلام رفتند لکن هنگامی که او را از پاسخ دادن به مسائل خود عاجز یافتند ، وی را ترک نمودند.(4)

امام برای رفع استبعاد مخاطبین آیات نبوت را بیان فرمودند نه اینکه بخواهند حکم امامت را از آیات نبوت در بیاورند تا گفته شود که این استدلال قیاس است و ممکن است میان امامت و نبوت فرق باشد.


گروه دوم به جماعت «واقفیه» پیوستند . آنان بر امام هفتم متوقف شده و امام رضا علیه السلام را قبول نداشتند. واقفیه ابتدا بچه دار نشدن امام رضا علیه السلام را یکی از دلایل خود برای امامت ایشان ذکر می کردند. آنها اعلام می کردند امام نازا نخواهد بود! با به دنیا آمدن امام جواد علیه السلام استدلال آنان رنگ باخت . اینکه در روایات متعدد از امام هشتم می وانیم که مولود ایشان با برکت ترین مولود برای شیعه است اشاره به همین قضیه است. چرا که ولادت امام جواد علیه السلام بود که شیعه را از انحراف بزرگ و انشعاب تهدید آمیز واقفیه نجات داد. با این حال کودک بودن حضرت حضرت جواد در هنگام امامت بهانه ای برای پیوستن گروهی از شیعیان به دامن واقفیه شد. به نظر نوبختی آنان کسانی بودند که بلوغ را یکی از شرایط امامت می دانستند.(5)

گروه سوم که اکثریت شیعه را تشکیل می داد، افرادی بودند که امامت ایشان را قبول نموده بودند اما احیانا عده ای از آنان به دنبال دلایلی برای اطمینان قلبی بیشتر و شاید پاسخ به مخالفان می گشتند . استدلال امام جواد علیه السلام به قرآن کریم پاسخی محکم در این میان بود.علی بن اسباط به نقل کلینی (6) می گوید : هنگام دیدن ایشان در قد و قامتشان تامل می کردم تا بتوانم برای شیعیان، شمایل ایشان را حکایت کنم. در این حال بودم که امام نشستند و فرمودند : ای علی خداوند در مسأله امامت همانند مسأله نبوت استدلال می کند.


در قرآن، (در قصه حضرت عیسی علیه السلام) می فرماید : «و آتیناه الحکم صبیا»؛ و (در قصه حضرت یوسف علیه السلام) می فرماید: «و لما بلغ اشده»؛ و در مورد حضرت موسی علیه السلام[ می فرماید : «بلغ اربعین سنة در این روایت امام به سه آیه از قرآن کریم استدلال می‌کنند:

آیه نخست، در رابطه با نبوت عیسی بن مریم علیهماالسلام است که به تصریح قرآن کریم در همان کودکی به نبوت رسیده بود. (سوره مریم، آیه 12)

آیه دوم، در رابطه با نبوت حضرت یوسف علیه السلام است که به فرموده قرآن هنگامی که به بلوغ رسید نبوت به او داده شد. (سوره یوسف، آیه 22)

آیه سوم، در مورد حضرت موسی علیه السلام است که به فرموده قرآن کریم هنگام چهل سالگی به پیامبری رسید. (سوره احقاف، آیه 15)

اشاره حضرت به این نکته است که همانطور که در نبوت سن و بلوغ شرط نیست و همانطور که ممکن است کسی در چهل سالگی به پیامبری برسد ، احتمال رسیدن فردی در کودکی هم وجود دارد. گفتنی است که امام برای رفع استبعاد مخاطبین آیات نبوت را بیان فرمودند نه اینکه بخواهند حکم امامت را از آیات نبوت در بیاورند تا گفته شود که این استدلال قیاس است و ممکن است میان امامت و نبوت فرق باشد . (استدلال به قیاس گرچه در میان اهل سنت پذیرفته شده است لکن در فقه شیعه مقبول نمی باشد.)

به بیان دیگر،کسانی که در امامت ایشان تردید می کردند هیچ دلیل معتبری برای شرط بودن بلوغ امام در اختیار نداشتند و تنها، این امر را بعید می دانستند . امام برای آنکه این حالت تردید از ذهن آنها برطرف شود آیات نبوت را ذکر نمودند. بنابراین اگر در نقل دیگری هم در کتاب کافی(7) ملاحظه می کنیم که امام رضا علیه السلام از نبوت حضرت عیسی علیه السلام را برای جا انداختن امامت فرزندانشان استفاده نموده اند، توضیحش به همین بیان می‌باشد.اینکه در روایات متعدد از امام هشتم می خوانیم که مولود ایشان با برکت ترین مولود برای شیعه است اشاره به همین قضیه است. چراکه ولادت امام جواد علیه السلام بود که شیعه را از انحراف بزرگ و انشعاب تهدید آمیز واقفیه نجات داد .به نوشته نوبختی مساله یحیی بن زکریا و نبوت عیسی در شیرخوارگی و داستان یوسف علیه السلام و علم حضرت سلیمان علیه السلام از اموری بود که نشان می داد علم در حجت خدا به صورت لدنی است و بدون آموزش و یادگیری می‌باشد و به همین دلیل فرقی میان بالغ و غیربالغ وجود ندارد.(8)

حمایت معنوی بزرگان:

داستان جالبی در کتاب کافی وجود دارد که از احترام شدید جناب علی بن جعفر، عموی بزرگوار امام رضا علیه السلام با این آقا زاده نونهال که امامت شیعه را به عهده گرفته بود ، حکایت می کند. علی بن جعفر از ثقات حدیث و بزرگان بنی هاشم هنگامی که امام جواد علیه السلام را دید از جا پرید و دست حضرت را بوسید .

امام فرمودند: عمو بنشین خدا تو را رحمت کند .

عرض کرد: آقای من چگونه بنشینم در حالیکه شما ایستاده اید؟!

پس از رفتن حضرت یاران علی بن جعفر ایشان را ملامت کردند که چرا چنین رفتاری انجام دادی؟! گفت: ساکت باشید. سپس محاسنش را گرفت و گفت: اگر خدا این محاسن سفید را اهل نمی داند و این نوجوان را اهل می داند و او را به چنان مقامی می رساند ، آیا من باید فضیلت او را منکر شوم؟! ... (9)

بی تردید حمایتهای چنین بزرگانی، در تثبیت اجتماعی امامت حضرت در میان شیعیان تاثیر زیادی داشته است و نمی توان نقش آن را در این بحث نادیده گرفت.

 

پی نوشت:

1.نوبه» از مناطق سودان است، موسوعة التاریخ الاسلامی، 7/567

2. سیره پیشوایان، ص 562.

3. مکاتیب الائمة، جلد پنجم                                          

4. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 473.

5. فرق الشیعة، ص 88.

6. الکافی، 1/494.

7. همان،  1/323.

8. فرق الشیعة، ص 90.

9.الکافی، 1/ 322 .

 

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی