در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار باقالبی مناسب به میدان آورد تا اثر گذار شود

سال1396،اقتصاد مقاومتی،:تولید _اشتغال

۱۷ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

زندگینامه شهید حسن طهرانی‌ مقدم

حسن طهرانی مقدم ۶ آبان ماه ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران متولد شد. به علت شغل پدرش محمود طهرانی مقدم، که به پیشه خیاطی مشغول بود، به محله شکوفه و سپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند.


ورود به فعالیت‌های مسجدی در مسجد زینب کبری(س) در سال 1348

در مسجد زینب کبرای سرچشمه، زیر نظر آیت‌الله سیدعلی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد،‌ تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته‌ اصلی گروه سرودی بود که در روز 12 بهمن 57 در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از امام(ره) به اجرای برنامه پرداخت.

روایت آیت‌الله لواسانی از آن دوران: «محل ما خیابان امیرکبیر،‌ کوچه آمیز محمود وزیر است. آنجا یک مسجد و یک حوزه علمیه داریم و خانه ما هم کنار مسجد است. وقتی می‌رفتیم برای نماز، کارهای دیگری هم می‌کردیم. مثلا با نوجوانان کارمی‌کردیم و برایشان نامه داشتیم. یک گروه سرود هم درست کرده بودیم که در روزهای انقلاب برای خودش، برو بیایی داشت».

قبولی در دانشگاه در مقطع کاردانی در سال 1356

شهید بزرگوار حاج حسن طهرانی‌مقدم پس از پایان دوره تحصیلات متوسطه در رشته صنایع(برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد.

همراهی در مبارزات انقلابی در سال 1357

همزمان با اوج‌گیری فعالیت انقلابی، تحت تاثیر برادرش (محمد) به صف انقلابیون پیوست.او در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیت‌های زیرزمینی، نارنجک‌های دستی می‌‌ساخت که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید می‌شد. شب 22 بهمن در میدان امام حسین(فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد.

اخذ مهندسی صنایع در سال 1358

حسن طهرانی مقدم در سال 1358، در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع پذیرفته و به اخذ مدرک مهندسی در این رشته موفق شد.

عضویت در سپاه پاسدران تیرماه  سال 1359

طهرانی مقدم در 21 سالگی و در ابتدای شکل‌گیری رسمی سپاه پاسداران، به عنوان مسئول اطلاعات منطقه‌ی 3 سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا 59/7/31 در این سمت باقی ماند. در زمان بروز ناآرامی‌ها در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود، سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد.با این رویکرد تا شهریور 1359 که کشور در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفت، حداکثر توان رزمی سپاه، تعداد معدودی گردان‌های رزمی بود که با روش‌های چریکی و غیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند.سنگین‌ترین سلاحی که در آن دوران در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپاره‌انداز و آرپی‌جی و تیربار بود، در حالی که در همین وضعیت، ضد انقلابیون در کردستان، حتی به توپخانه نیز مجهز بودند.شاید آمار کل سلاح‌های سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ G3 ، کلت، آر پی‌جی و ده‌‌ها قبضه خمپاره‌انداز تجاوز نمی‌کرد.


اعلام رسمی قصد ترور شهید تهرانی‌مقدم در رادیوی منافقین:

محمد طهرانی‌مقدم (برادر شهید) درباره تهدید کردن شهید حاج حسن طهرانی‌مقدم از سوی منافقین می‌گوید: « برادرم چند بار از جانب گروهک تروریستی منافقین تهدید شد به دلیل آن‌که موشکی به مقر منافقین در داخل خاک عراق زد. همان شب رادیو منافقین اعلام کرد این مقدم را ما می‌زنیم. زمانی که ترور شهید صیاد شیرازی را طراحی کردند، همزمان طرح ترور حاج حسن آقای مقدم را نیز در دستور کار داشتند و می‌خواستند هر دوی آنها را ترور کنند که یک گروه از آنها دستگیر شدند

جرقه‌های شکل‌گیری توپخانه سپاه در سال 1359

بعد از عملیات ثامن‌الائمه که منجر به رفع محاصره آبادان شد‌، از جمله غنائم به دست آمده از عراق، یک آتشبار توپخانه 155 میلیمتری کششی بود که از جانب دشمن در شمال آبادان، بین دارخوین و پل مارد مستقر بود.این آتشبار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه، علیه دشمن به کار گرفته شد. سه ماه بعد در عملیات فتح بستان، مجددا یک گردان توپخانه 130 میلیمتری و یک آتشبار 105 میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ 14 امام حسین(ع) اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی(فرمانده تیپ) سازماندهی شده و در عملیات فتح‌المبین در پشتیبانی از گردان‌های مانوری بسیجی مبادرت به اجرای آتش کرد.

این دو اتفاق، مبدا شکل‌گیری توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

شهادت برادر؛ عاشورای در سال 59

علی طهرانی‌مقدم، ظهر عاشورای سال 59 در اوایل جنگ و در محاصره سوسنگرد به شهادت رسید.

مسئولیت تطبیق آتش خمپاره‌ای سپاه در قرارگاه کربلا در عملیات طریق‌القدس آذر  1360 :

حاج حسن بعد از عملیات ثامن‌الائمه، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد،. مدت‌ها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد.نامه را محسن رضایی (فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) امضا کرد و تحویل حسن باقری داد و حسن باقری آن را به حسن مقدم داد.حاج حسن نامه تایپ شده را خواند و دید طرح خودش درباره ساماندهی خمپاره‌اندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای پیاده است. در نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح سپاه در جبهه‌های جنوب آمده بود: «برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتیبانی‌کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند؛ لازم است با او همکاری کنید

تاسیس توپخانه سپاه در سال  1361:

شهید حسن طهرانی‌مقدم این اتفاق را این‌گونه روایت می‌کند: «عملیات فتح‌المبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید می‌دادم، دیدم آقا رشید باخنده می‌گوید «مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه». گفتم آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی می‌کنیم. در عملیات فتح‌المبین 148 قبضه انواع توپ‌های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه 9 تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپ ‌ها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیع‌زاده اولین نفری بودکه رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتح‌المبین از تیپ‌المهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچه‌های نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم».

روایت برادر شهید از شکل‌گیری توپخانه سپاه پاسداران

برخی دوستان زمانی که شنیدند یک جوان متعهد به عنوان فرمانده توپخانه انتخاب شده،‌ خندیدند و برخی هم به تمسخر گرفتند و گفتند که نه توپی وجود دارد و نه توپخانه‌ای، اما برای توپخانه فرمانده گذاشته‌اند! اخوی ما همان موقع گفت توپ‌های ما آن طرف است و اشاره کرد به نیروهای صدامی. چند روز بعد عملیاتی شکل گرفت که با انجام موفقیت‌آمیز آن، موفق شدند یک گردان توپخانه ارتش رژیم صدام را به غنیمت بگیرند و با همین توپ‌های غنیمتی، توپخانه سپاه شکل گرفت. ایشان در همان زمان موفق شد سازمان توپخانه را پایه‌ریزی کند .


راه‌اندازی مرکز تحقیقات فنی توپخانه در اهواز در سال 1361

شهید طهرانی مقدم از راه‌اندازی این مرکز اینگونه یاد می‌کند: «در آن زمان توپ‌های غنیمتی ما 156 قبضه بود که همه آنها در دشت عباس و چناله به غنیمت گرفته شده بودند. ما برادران ارتشی را برای آموزش این توپ‌ها دعوت کردیم که یک تیم از توپخانه‌ ارتش برای ما اعزام شد و وقتی توپ‌ها را دیدند گفتند این توپ‌ها روسی هستند و آموزشی که ما دیده‌ایم توپ‌های آمریکایی بوده و کاربرد این توپ‌ها را نمی‌دانیم. ما می‌خواستیم از این توپ‌ها در عملیات بیت‌المقدس استفاده کنیم ولی هیچ آموزشی ندیده بودیم. توپ‌های زیادی با مهمات خوبی داشتیم ولی برای ما کارآمد نبودند. برادر بهمن چیره‌دست به دلیل تخصصی که داشتند، توپ‌ها را راه‌اندازی کردند و مرکز تعمیر و نگهداری توپخانه راه‌اندازی شد و توپ‌ها راهی عملیات شدند. دومین نفری که به یاری ما شتافت،‌ شهید ناهیدی بود که آموزش‌های لازم را خیلی با حوصله برای استفاده از وسایل غنیمت گرفته شده مثل ترتیل‌های فلزی،‌ دوربین‌های پاکدو و تجهیزات نشانه‌روی به ما دادند».

آغاز زندگی مشترک در سال 1361

پدر حاج حسن (محمود طهرانی‌مقدم) در سال 1361 از دنیا رفت و حسن با وجود مشغله فراوان در جنگ با اصرار خانواده، زندگی مشترک را آغاز کرد.

راه‌اندازی فرماندهی موشک سپاه در سال آبان 1362

روایت سردار زهدی:«آبان سال 1362 به برادر حسن طهرانی‌مقدم که صاحب ایده‌های بزرگی در این زمینه بود،‌ ماموریت راه‌اندازی و سازماندهی "فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه" محول شد.

شلیک توپ به سمت بصره؛ بهمن در سال 1362

حضرت امام(ره) با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند.

جمهوری اسلامی ایران در آن زمان فاقد سامانه موشکی بود و مقابله به مثل، تنها در سطح توپخانه‌ای صورت می‌گرفت.در جلسه‌ای که سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشت،‌ قرار شد شهر بصره با توپ‌های 130 میلیمتری که حداکثر برد آنها 28 تا 30 کیلومتر بود، مورد حمله توپخانه‌ای قرار گیرد.

شلیک اولین موشک به سمت عراق دراسفند در سال 1363

21اسفندماه 1363 اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد.دومین موشک هم در بامداد 1364/12/23 به بانک 18 طبقه رافدین بغداد اصابت کرد و موشک بعدی در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود 200 نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند.

روایت سردار زهدی از این اتفاق به این شکل است: «وقتی که بنا شد اولین موشک را خود برادران سپاه به سمت بغداد شلیک کنند، با هم به کرمانشاه رفتیم. مقدمات کار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتیم. مرحوم شهید مقدم پیشنهاد کرد اول دعای توسل بخوانیم و بعد از دعا به زبان فارسی با خدا صحبت کرد و گفت: «خدایا ما نمی‌خواهیم مردم عراق را بکشیم. ما می‌خواهیم نظامیان را از بین ببریم که هم ما و هم عراقی‌ها را می‌کُشند. خدایا این موشک را به باشگاه افسران بزن». موشک شلیک شد و همه پای رادیو نشستیم. پس از چند دقیقه رادیو بی‌بی‌سی اعلام کرد "یک موشک، باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زیادی از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند". من پیشانی شهید مقدم را بوسیدم و گفتم این به هدف خوردن موشک نتیجه اخلاص و پاکی تو بود.

انتصاب به عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه شهریور در سال 1364

پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال 1364 به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.روایت محسن رضایی از این ماجرا بدین ترتیب است: «جنگ شهرها که آغاز شد، صدام به شدت شهرهای ما را با موشک و بمباران هوایی مورد حمله قرار می‌داد و فشار خیلی زیادی روی ما می‌آمد. من یک روز برادر محسن رفیقدوست را که مسئول لجستیک سپاه بود خواستم و گفتم ما چاره‌ای نداریم جز اینکه جواب موشک‌ها را با موشک بدهیم، لذا ایشان را فرستادیم سوریه و لیبی و در آخر جنگ هم کره شمالی. بعد دیدم باید ساماندهی موشک‌ها را خودمان انجام دهیم. بعد از مشورت با برادران رشید، صفوی و شمخانی به این نتیجه رسیدم که فرد مناسب برای این کار حسن طهرانی است. ایشان را فراخواندیم و گفتیم توپخانه را بسپار به شفیع‌زاده و خودت با تیمی از دوستانت یگان موشکی را تشکیل دهید. ایشان کمی به من نگاه کرد و چیزی نگفت. بعدها برادر جعفری مسئول زرهی سپاه به من گفت در سوریه که بودیم حسن به من گفت: برادر محسن از من خواسته تیپ موشکی تشکیل بدهم. توپخانه را می‌شد کاری کرد، ولی موشک‌ها خیلی پیچیده‌اند. به هر حال باید با توکل این کار را انجام دهیم




تلاش برای استقلال در صنعت موشکی در سال 1365

از 20 مرداد 1365 تا 10 دی 1365 بعد از عملیات والفجر 8 و قبل از کربلای 4، لیبیایی‌ها در همکاری موشکی کارشکنی کردند و ما توان جواب دادن نداشتیم. ما در 20 مرداد 1365، پالایشگاه نفتی الدوره عراق را زدیم. در این مقطع پنج موشک زدیم ولی به دلیل کارشکنی لیبیایی‌ها 35 روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیایی‌ها 38 ایراد روی سکوی قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد.به روایت محسن رضایی: «قذافی فکر کرده بود با دادن تعدادی موشک می‌تواند دل مارا به دست بیاورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات می‌دهد که به ایران بیاید، بنابراین چندین موشک به همراه لانچر پرتاب و تعدادی کارشناس را به ایران فرستاد. همین که ما مشغول کار با آنها شدیم، شنیدیم که پادگانی که برایشان در نظر گرفته‌ایم را ترک کرده‌اند و به همراه قطعاتی از موشک‌ها به سفارت لیبی رفته‌اند، به طوری که نمی‌توان از موشک‌ها استفاده کرد. حسن و تیمش ظرف دو ماه این موشک‌ها را عملیاتی کردند و به محض اینکه عراق موشک زد، ما هتل الرشید را که محل تجمع دیپلمات‌ها بود زدیم.

راه‌اندازی یگان موشکی حزب‌الله در لبنان به روایت برادر در سال 1366-65

محمد طهرانی مقدم برادر شهید از این رویداد چنین سخن می‌گوید: «حاج حسن‌ حتی به لبنان هم آمد و یگان موشکی حزب‌الله را در آنجا ایجاد کرد. تقریباً در سال 66-65 بود. بچه‌های حزب الله لبنان بسیار دوستدار حاج حسن‌آقا بودند. با کارهایی که ایشان انجام داد، حزب‌الله موفق به تجهیز سلاح‌هایی شد که هرگاه صهیونیست‌ها شرارتی می‌کردند، با پاسخ دندان‌شکن مواجه می‌شدند. الان هم قاطعانه بگویم، رژیم صهیونیستی اگر هرگونه عملیات یا تهدیدی را علیه جمهوری اسلامی داشته باشد، از ناحیه موشک‌های حزب‌الله لبنان مشت محکمی را دریافت خواهد کرد که قلب تل‌آویو را زیر و رو می‌کند. باید بگویم بهترین هدیه حاج حسن آقا به مردم و حزب الله لبنان، آموزش و انتقال تجربیات موشکی به این کشور بود، به طوری که در جنگ ۳۳ روزه و جنگ ۲۲ روزه غزه، پیروزی حزب الله و بچه‌های حماس علیه صهیونیست‌ها مدیون همین آینده‌نگری ایشان بود که رزمندگان حزب‌الله را آموزش دادند. از همین طریق بود که حزب‌الله توانست سیستم موشکی‌اش را ایجاد کند و نه تنها مانع پیشرفت رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان شد بلکه تمام نقشه‌های صهیونیست‌ها را نقش بر آب کرد».

دستیابی به "نازعات" اولین موشک ایرانی در سال 1366  :

به روایت سردار نامی: «همزمان با انجام عملیات‌های مقابله به مثل موشکی و با پیگیری‌هایی که خود سردار مقدم داشتند، در اواخر جنگ به یک سامانه موشکی و راکت ساخت داخل دست پیدا کردیم به نام راکت نازعات، که بردش بین 80 تا 120 کیلومتر است و با تلاش‌هایی که انجام داده بودند به 150 کیلومتر رسیده بود. از دلایل طراحی و ساخت این سامانه، کمک در کنار موشک اسکاد بود که بتواند با یک نواخت تیر بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشک اسکاد، موشک گران قیمتی است و به لحاظ آماده‌سازی و کم و کیف پرتاب برای اهداف خاص استفاده می‌شود. ما بعضا اهدافی داشتیم با ابعاد گسترده که حتما نیاز به دقت یا قدرت انفجار زیاد داشت، منتها تنها سامانه‌ای که داشتیم همین اسکاد بود و لذا از همان مقطع، همزمان با فعالیت تحقیقاتی جهت ساخت موشک‌های اسکاد، ساخت سامانه‌های ارزان قیمت و دارای قدرت مانور بالاتر نیز آغاز شد، تا بتوانیم بعضی از اهدافی را که ارزش و اهمیت چندانی ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهیم. همانجا تلاش و پیگیری برای ساخت و تولید موشک نازعات در اولین قدم طرح‌ریزی شد و در دستور کار قرار گرفت که ما در پایان جنگ، یعنی اواخر سال 1366 موفق شدیم به این سامانه دست پیدا بکنیم»

شرکت در عملیات مرصاد در مرداد در سال 1367

به روایت سردار نامی: «در بحبوحه عملیات مرصاد دیدیم سردار مقدم به عنوان یک خدمه پای یک خمپاره 120 در حال شلیک به سمت دشمن و منافقین است. سردار مقدم یعنی کسی که به عنوان فرمانده موشکی در حال انجام وظیفه بود وقتی ضرورت را احساس می‌کند، می‌آید به عنوان یک خدمه 120 به مقابله با دشمن»

موفقیت در ساخت شهاب3 در سال 1377

روایت سردار «عباس خانی آرانی» جانشین فرمانده توپخانه و موشکی نیروی زمینی سپاه، از این اتفاق بدین ترتیب بود: «درست است که وزارت دفاع به عنوان واحد پشتبیانی کننده نیروهای مسلح در بحث ساخت موشک «شهاب 3» وارد می‌شود، اما عمده کارهای تحقیقاتی‌اش را شهید مقدم انجام داده بود. این شهید عزیز عقیده داشت نباید چیزی را دیگران بسازند و بعد آن را به ما بدهند. به عبارت دیگر می‌گفت اگر نیروهای مسلح ما درک کردند بنابر نوع تهدید به چه ابزاری برای مقابله نیاز دارند، باید برای تولید آن گام بردارند. زیرا متخصصان داخلی کشورمان از توانمندی و قدرت عمل بسیار بالایی برخوردار هستند.

ساماندهی صعود بزرگ به قله دماوند در سال 1381

روایت سردار «یدالله مکاری» مسئول هیات کوهنوردی سپاه از این صعود بدین شکل است: «کاری که سردار حسن مقدم انجام داد، کاری بس دشوار و بزرگ بود ولی از آنجا که قربة الی‌الله بود و همراه با توکل و نشأت گرفته از نام ائمه و یاری گرفتن از آنها بود،‌ باموفقیت به انجام رسید. صعود به قله دماوند بدون شک برای اولین و آخرین بار بود که اجرا شد. در سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) از چهارده یال کوه دماوند با نام چهارده معصوم با شرکت 5 هزار کوهنورد از سراسر رده‌های سپاه انجام شد که از این تعداد، 4137 نفر آنان موفق به صعود بر بام ایران یعنی قله دماوند شدند و حدیث کسا را آنجا قرائت کردند»

جانشین نیروی هوا فضای سپاه در سال 1384

شهید طهرانی مقدم در تاریخ 1384/7/1 به عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوا فضای سپاه منصوب شد.

رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه آذر در سال 1385

25 آذرماه 1385 بود که حاج حسن مقدم به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد.

شهادت:

سردار حسن طهرانی‌مقدم تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر بنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود و در روز شهادتش (21 آبان 1390) در پادگان امیرالمومنین(ع) شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشکی، آماده می‌شد، بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یاران شهیدش (احمد کاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی،‌ غلامرضا یزدانی، علیرضا ناهیدی، مصطفی تقی‌خواه و ...) پیوست .




گزیده‌ای از سخنان پدر موشکی ایران

گزیده‌ای از سخنرانی سردار شهید طهرانی‌مقدم در سال 1387 در جمع پیشکسوتان توپخانه و موشکی سپاه: «... برتری ارتش در دو بخش بود یکی در بخش‌های هوایی و هوانیروز و یکی توپخانه، ارتش حاضر نبود تحت هیچ شرایطی این برتری را از دست بدهد و وارد شدن ما به عرصه برتری ارتش خط ممنوعه‌ای بود که در آن زمان، شهید صیاد شیرازی با همت و مردانگی و افق بلندی که داشتند این سد را شکستند و ما از کانال شهید صیاد شیرازی وارد عرصه توپخانه شدیم و به دستور شهید صیاد شیرازی وارد ارتش شدیم و اولین دوره عالی توپخانه را آموزش دیدیم و با مفاهیم توپخانه آشنا شدیم



شهید حسن طهرانی‌مقدم از بنیانگذاران اصلی صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار توپخانه و موشکی سپاه در دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و مسئول سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه پاسداران، بود.این شهید گرانقدر تقریبا ۲۵ سال از عمر خود را در ایجاد و توسعه این بخش از توان دفاعی قرار داده بود و به عنوان پدر موشکی ایران لقب گرفت .


                                                                        یادش گرامی وراهش پادینده باد


۲۱ آبان ۹۳ ، ۰۹:۵۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

مدل ایرانی پهپاد آرکیو ۱۷۰ به پرواز درآمد

فرمانده نیروی هوافضای سپاه از به پرواز درآمدن مدل ایرانی پهپاد آرکیو ۱۷۰ خبر داد.

سردار امیرعلی حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران صبح دوشنبه 19/08/1393 در حاشیه مراسم گرامیداشت سومین سالگرد شهادت شهید طهرانی‌مقدم و شهدای اقتدار موشکی از پروازی شدن مدل کاملا ایرانی پهپاد RQ170 خبر داد و گفت: به‌زودی فیلم‌های آن به نمایش درخواهد آمد. 

وی در بخش دیگری با اشاره به ویژگی‌های شخصیتی شهید طهرانی مقدم گفت: اگر زحمات شهید طهرانی‌مقدم نبود ما امروز شاهد اقتدار نظام نبودیم. اگر شهید طهرانی‌مقدم در دوران دفاع مقدس و پس از پایان جنگ به تکالیف خود عمل نمی‌کرد امروز امنیتی نداشتیم و امروز اقتدار نظام مدیون تلاش‌های طهرانی مقدم است.فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران با بیان اینکه شهید طهرانی مقدم چه در دوران امام(ره) و چه در دوران مقام معظم رهبری به تکالیف تعیین شده ولی فقیه عمل کرد و پیگیر اقتدار نظام بود، تصریح کرد: شهید طهرانی مقدم آتش پشتیبانی از توپخانه را تا برد 2000 کیلومتر را بومی کرد و اگر در این زمینه به خوبی عمل نمی‌کرد، شاهد ذلت کشور و ترکمنچای دیگری بودیم.

سردار حاجی‌زاده افزود: شهید طهرانی‌مقدم در پرورش شاگرد نیز به خوبی عمل کرد و هزاران نخبه را تقدیم نظام کرده است. امروز ایده‌های شهید طهرانی مقدم یکی پس از دیگری محقق شده و سایر پروژه‌ها نیز در حال پیگیری است.وی تصریح کرد: در بخش موشک ساحل به دریا و موشک‌های هرمز 1 و 2 پروژه‌های طهرانی مقدم در سال‌های اخیر به نتیجه رسیده و عملیاتی شده و سایر پروژه‌ها در حال تحقق است.فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران خاطرنشان کرد: بسیاری از دستاوردهای طهرانی‌مقدم در نمایشگاهی که رهبر انقلاب از آن بازدید کردند، رونمایی شده البته پروژه‌های شهید طهرانی مقدم تنها منحصر به پروژه‌های موشکی نبود از جمله پروژه‌های بالگردی، موشک‌های زمین به هوا و زمین به زمین را نیز دنبال می‌کرد.

گفتنی است، پیشتر، هوافضای سپاه پاسدران در 13 آذر ماه سال 90 توانسته بود یک نمونه از پهپاد آرکیو 170 متعلق به ارتش آمریکا را سالم به زمین نشانده و آن را مهندسی معکوس کند.

۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۵:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

امام می دانست ...


امام می دانست


                                   که شما می شوی ناخدای با خدای کشتی  انقلاب


                                  والا   با   دلی  آرام وقلبی مطئمن نمی رفت...





۱۸ آبان ۹۳ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

شهادت پیامبر کربلای عشق تسلیت باد

  

هـــرگز نگذاشت تا ابد شب باشد

                                                                     او ماند که در کنار زینب باشد

سجّاد که سجّاده به او دل می‌بست

                                                                    تدبیر خدا بود که در تب باشد

شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام، پیامبر کربلای عشق را تسلیت می گوییم

۱۵ آبان ۹۳ ، ۰۹:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

نقش امام سجاد (علیه السّلام) در رساندن پیام کربلا

قیام سید الشهداء ابعاد مختلفی داشت که می‌توان به خوبی از رفتار و گفتار امام (علیه‌السّلام) از ابتدای حرکتشان از مدینه تا آخرین لحظات عمر شریفشان متوجه آن شد. امور متعددی به عنوان عوامل قیام امام حسین (علیه‌السّلام) محسوب شده‌اند که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:


1‌- پرهیز از بیعت با یزید:
یزیدی که جام شراب را بر حوران بهشتی ترجیح می‌داد[1]و بر اثر افراط در شرابخوری از دنیا رفت.[2] او که پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) آرزو کرد: «ای کاش بزرگان ما که در جنگ بدر کشته شدند امروز زنده می‌شوند و می‌گفتند: ای یزید آفرین بر تو باد».[3] یزیدی که به تأسی از پدرش درصدد مسخ تدریجی اسلام بود.
2- دعوت کوفیان:
اهل کوفه از ایشان دعوت کردند تا برای به دست گرفتن رهبری مردم عراق و تشکیل حکومت اسلامی به کوفه بروند.[4]
3- اصلاح امت:
امر به معروف و نهی از منکراتی همچون محو سنت‌ها و رواج بدعت‌ها عامل بعدی قیام امام بود. به تعبیر دیگر عامل سوم، اصلاح امت اسلامی بود.[5]
یزید که بعد از شهادت امام پایه‌های حکومتش را متزلزل دید، تنها راه فرار خود از سرزنش و شورش مردمی را عوام فریبی و تبلیغات مسموم دانست؛ لذا درصدد ترور شخصیتی امام (ع) و اهل بیت او برآمد و به عنوان اولین مبارزه منفی، امام (ع) و اهل بیت در شام او را «خارجی» نامید و آن‌ها را به عنوان شورشیان بر خلیفه مسلمین (که مجازاتشان تبعید و اعدام است) معرفی کرد. و با برپایی مراسم جشن و شادی این جنایت را پیروزی قلمداد کرد و سعی کرد از شناخته شدن حسب و نسب اسرا و اهل بیت امام (ع) بین مردم جلوگیری کند.[6]
متأسفانه مردم شام که اسلامشان را فقط از طریق معاویه و یزید گرفته بودند، بدعت‌های آن‌ها را چشم و گوش بسته قبول میکردند و احکام الهی محسوب می‌کردند. این تقلید کورکورانه تا حدی فضاحت بار بود که
  معاویه، نماز جمعه را در روز شنبه اقامه کرد و هیچ کس اعتراض نکرد.[7]
دستگاه تبلیغاتی یزید در شام ابتدا توانست حقیقت را پنهان کند؛ لذا اهل شام با پایکوبی و هلهله به استقبال کاروان اسرا و سرهای بر روی نیزه آمدند و آنرا پیروزی سپاه اسلام دانستند.[8]
  
اگر نقشه یزید در تحریف وقایع عاشورا و تحریف تاریخ عملی می‌شد امروز عاشورا به
¬ جای اینکه الگوی ظلم ستیزی باشد، الگوی ظلم ستائی بود.
با در نظر گرفتن شرایط آن زمان است که وجود کسی به عنوان پیام رساندن عاشورا یک ضرورت تلقی می‌شود و رهبری این مسئولیت را کسی به عهده نگرفت، مگر حضرت سید السجادین (ع) و زینب (س).
  پس از انقلاب حسینی کربلا مرحله‌ای دیگر از این انقلاب آغاز گردید. این مرحله ضامن به ثمر رسیدن خون سید الشهداء بود. امام سجاد (ع) که در آن زمان 23 سال بیشتر نداشت، مهم‌ترین وظیفه خود را زنده نگه داشتن خون شهدای کربلا قرار داد. و از همان روز عاشورا تا آخرین لحظات عمر شریفشان مظلومیت اهل بیت (ع) را یادآور شدند و این غم و اندوه درونی خود را در مناسبت‌های مختلف آشکار ساختند.امام (ع) در خطبه‌هایی که در مسیر کربلا تا شام و از شام تا مدینه ایراد کردند تلاش‌های یزید را نقش بر آب نمودند که به بخش‌هائی از سخنان حضرت اشاره می‌شود:
1- خطابۀ امام (ع) در کوفه:
با توجه به اینکه کوفیان حسب و نسب امام حسین (ع) را می‌دانستند و فقط دنیاگرائی و غفلت و مال حرام سبب جرأت آن‌ها بر قتل امام حسین (ع) شده بود، امام سجاد (ع) با خطابه‌هایی آتشین، وجدان به خواب رفته آن‌ها را
  نسبت به شدت جنایتی که مرتکب شده بودند، بیدار کرد و اوج فاجعه کشتن امام (ع) و اهل بیتش و بیعت شکنی آنها را گوشزد کرد.[9]
2- خطابه امام در شام
امام سجاد (ع) در شام به شکل دیگر این پیام را ابلاغ کردند و بیشترین همت ایشان که در این شهر، شناساندن شخصیت و جایگاه و حسب و نسب خود نسبت به پیغمبر اکرم (ص) بود و در ادامه با رسوا کردن یزید و حکومت ظالمانه او و اشاره به جنایات او خصوصاً در کربلا مظلومیت امام حسین (ع) و اهل بیتش را یادآور شدند.[10]
افشاگری امام (ع) منحصر به مجامع عمومی نبود، بلکه در برخوردهای شخصی و چهره به چهره هم این وظیفه را بخوبی ادا کردند. مثلاً وقتی که کاروان اسرا به شهر شام رسید، پیرمردی به امام سجاد (ع) نزدیک شد و گفت: سپاس خداوندی را که شما را ملاک کرد و امیر را بر شما مسلط کرد....، امام (ع) فرمودند: ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده‌ای؟ پیرمرد گفت: آری. امام (ع) فرمود: آیا [این آیه را] خوانده‌ای؟
«بگو هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم، مگر دوستی نزدیکانم[11]»
و آیا [این] کلام خداوند متعال را خوانده‌ای [که]:
«و حق کسانی که با تو قرابت دارند ادا کن؟»[12]
و [همچنین این] کلام خداوند [که]:
«و بدانید هر آنچه که به غنیمت می‌برید خمس آن، مال رسول خدا و کسانی است که با پیغمبر قرابت دارند»[13]
پیرمرد گفت: «آری خوانده‌ام» امام فرمودند: به خدا قسم مراد از نزدیکان پیغمبر در این آیات،ما هستیم» سپس فرمودند: آیا کلام خداوند را خوانده‌ای که:
«همانا خداوند می‌خواهد که هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک گرداند»[14]
گفت: «آری» آنگاه امام (ع) فرمودند:
«مائیم اهل بیتی که خداوند آن‌ها را مطهر گردانید»
پیرمرد گفت: قسمتان می‌دهم، شما همان افراد هستید. امام فرمودند:
«بدون شک ما آن‌ها هستیم.»
پیرمرد بر آنچه بر سر اهل بیت گذشته بود، تأسف خورد و از آنچه بنی‌ امیه و انجام داده بود، بیزاری جست».[15]
تلاش های امام سجاد (ع) در شام به نتیجه رسید. یعنی اهل شام متوجه جنایات یزید و عظمت جایگاه اهل بیت شده بودند. سخنرانی‌ها و روشنگری‌های امام سجاد (ع) سبب شد، یزید گناه این اقدام را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعنت کند و در آخر هم امام سجاد (ع) را با احترام به مدینه منوره بفرستد.[16]
3- اقدامات امام (ع) در مدینه:
در مدینه منوره نیز امام سجاد (ع) به بیان مظلومیت خود و افشای فساد حکومت یزید پرداختند و حتی قبل از ورود به مدینه به یکی از شعرا دستور دادند تا بر مصیبت سید الشهداء شعر بخواند و وقتی مردم جمع شدند، حضرت، خطبه‌ای خواندند و در آن خطبه پیام عاشورا را ابلاغ نمودند.[17]
امام سجاد (ع) مهم‌ترین سند و مدرک نامشروع بودن حکومت یزید یعنی شهادت پارۀ جگر پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت او را ارائه نمودند، سندی که به هیچ وجه قابل انکار یا توجیه نبود و علاوه بر اینکه از غم و اندوه حادثه جانسوز کربلا سینه‌اش تنگ شده بود. بنابر نقلی به مدت 20 سال گریه خود را در مناسبت‌های مختلف آشکار می‌ساخت،[18] تا یاد امام و هدف امام(ع) و ظلم حکومت ظالم بنی امیه فراموشی نشود و در جواب کسی که از ایشان درخواست نمود که گریه نکند، فرمودند:
«یعقوب پیغمبر 12 پسر داشت، یکی را خداوند از او جدا کرد، چشمانش از شدت گریه بر او سفید و پشتش از غم و غصه خم شد در حالی که ‌می‌دانست پسرش زنده است. [ولی من] در اطرافم پدر و برادر و عمو و 17 نفر از اهل بیتم را کشته دیدم. پس چگونه حزن و اندوهم تمامی یابد»[19]
اگر چه زندگی امام سجاد (ع) سر تا سر الگوی ما است، اما درسی که ما از این قطعه از تاریخ زندگی این امام همام می‌گیریم، لزوم زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا است، تا همواره دستورالعمل سید الشهداء (ع)؛ «جانت برود ولی اسلام نرود» آویزه گوش و چشم رهروان راه آن حضرت باشد.


پی نوشت:
[1]- سبط ابن جوزی، یوسف بن قزغلی البغدادی، تذکرة من الامه فی خصائص الائمة، ص 291، منشورات المطبعةالحیدریه 1383ش.
[2]- ابومخنف،‌ لوط بن یحیی بن سعیدبن مخنف، مقتل الحسین، ج2، ص 183، أزدیی قم.
[3]- قمی، شیخ عباس،تتمه المنتهی فی وقایع ایام الخلفاء، ص 44، چاپ دوم، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب.
[4]- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص 203، قم، مکتبة بصیرتی، بی‌تا.
[5]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج44، ص 329، دارالمکتبة الاسلامیة.
[6]- لجنه التألیف، الامام زین العابدین، ص 49، موسسه البلاغ، تهران، نشر فرهنگ، 1408ق.
[7]- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج3، ص 31، بیروت دارالاندلس، 1965م.
[8]- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 201، مؤسسه امام صادق (علیه‌السّلام) چاپ سیزدهم، اعتماد قم، تابستان 1381.
[9]- سیر بن طاووسف اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 66، قم، منشورات الداوری.
[10]- مراد حضرت علی (علیه‌السّلام) است.
[11]- شوری، 22
[12]- اسراء، 26.
[13]- انفال، 41.
[14]- احزاب، 33.
[15]- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص 159، قاهره، دارالاحیاء للکتب العربیة، 1961م.
[16]- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 87، بیروت دارصادر، 1399ق.
[17]- الامام زین العابدین، ص 55.
[18]- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تصحیح و تعلیق، سید هاشم رسولی محلاتی، ج4، ص 161، قم، مؤسسه انتشارات علامه.
[19]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج46، ص 108، چاپ دوم، تهران، دارالمکتبة الاسلامیه، 1394ق.

[20]- مهدی جنتی

۱۵ آبان ۹۳ ، ۰۹:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

بعد از شهادت امام حسین(ع) در کربلا چه گذشت

شمر دستور داد وارد خیمه‏‌ها شوند و هر چه به دستشان مى‏‌رسد غارت کنند. اوباش با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهرا از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى‏‌گریستند.

آمدن ذوالجناح به خیام‏:

پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیهه‏‌زنان و ناله‌‏کنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام علیه‌السلام آغشته کرده بود، به جانب خیمه‏‌ها شتافت.

از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که اسب آن حضرت در شیهه‌‏اش مى‏‌گفت: «الظَّلیمَةَ الظَّلیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها؛ امان از ظلم و ستمِ امتى که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند».

زنان و خواهران و دختران امام علیه‌السلام با دیدن مرکب بى‏‌سوار ناله‏‌ها سر دادند و زار زار گریستند.

فَوَضَعَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ یَدَها عَلى‏ امِّ رَأْسِها وَنادَتْ: وامُحَمَّداه! وَاجَدَّاه! وانَبِیَّاه! وا أَبَاالْقاسِماه! واعَلِیَّاه! واجَعْفَراه! واحَمْزَتاه! واحَسَناه! هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، صَریعٌ بِکَرْبَلاءَ، مَجْزُورُ الْرِأْسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْها

ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامه‌‏اش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد.

غارت سلاح و لباس‌هاى امام علیه‌السلام:‏

سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام علیه‌السلام براى غارت لباس‌ها و سلاح امام علیه‌السلام هجوم آوردند. حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام علیه‌السلام به این کار اقدام نمودند. در این بخش از تاریخ کربلا شگفتى‌‏هایى در کتب مقاتل نقل شده است که هر یک از دیگرى عبرت‏‌انگیزتر است و ما بخشى از آن را در اینجا مى‌‏آوریم از جمله: «مالک بن بشیر کندى» کلاه آن حضرت را که با ارزش بود به‏ یغما برد و چون آن را به خانه‏‌اش برد، همسرش به وى گفت: «اموال پسر پیغمبر را غارت مى‏‌کنى و آن را به خانه مى‌‏آورى؟! از نزد من خارج شو که خدا قبرت را از آتش پر کند» این مرد تا زنده بود با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم کرد و دستهایش خشک شد و در زمستان خون و چرک از آن جارى بود.

«بحر بن کعب» جامه آن حضرت را گرفت و پوشید و به نقل سید بن طاووس پاهاى او خشک شد و زمین گیر گشت.

«اسحاق بن حویّة» پیراهن حضرت را که یکصد و هفده سوراخ از آثار نیزه و شمشیر و تیر در آن بود، گرفت و پوشید و به برص گرفتار شد.

عمامه آن بزرگوار را «اخنَس بن مَرثَد» گرفت و به سر نهاد و دیوانه شد!

زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مى‌‏پوشاند و پشت نداشت «عمر بن سعد» گرفت و زره دیگر آن امام شهید را «مالک بن نمیر» گرفت و پوشید و بنا به روایتى مجنون شد.

«قیس بن اشعث» حوله مخصوص حضرت را گرفت و پس از آن به «قیس قطیفه» مشهور شد و بنا به نقل خوارزمى، به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانواده‏‌اش از او کناره گرفتند.

«اسود بن خالد» کفش‏‌هاى حضرت را برداشت.

«بجدل بن سلیم کلبى» انگشتر امام علیه‌السلام را با قطع انگشت آن حضرت به چنگ آورد. بنا به نقل سید بن طاووس این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش على بن الحسین علیه‌السلام داده است.

شمشیر حضرت را «جُمیع بن خلق» یا «اسود بن حنظله» گرفت و این شمشیر غیر از ذوالفقار است که از ذخائر امامت شمرده مى‏‌شود.

در واقع هر کدام به غارت‏ چیزى از مختصات حضرت افتخار مى‏‌کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد.

غارت لباس‌ها و سلاح‌‏ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونه‌‏اى که سپاه کوفه بدن‌هاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند.

غارت خیمه‌‏‌‌ها:

سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمه‌‏گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه‏‌ها شوند، و هر چه به دستشان مى‏‌رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر علیها‌السلام از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى‏‌گریستند.

دشمن هر چه را مى‌‏یافت، مى‌‏گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام را از گوشش کشیدند و گوش‏‌هاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند.

مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش به خلخال پاى فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام افتاد، و در حالى که مى‏‌گریست خلخال را از پایش کشید. دختر امام حسین علیه‌السلام با تعجب پرسید: چرا گریه مى‌‏کنى؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر رسول خدا را غارت مى‏‌کنم. فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام گفت: خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مى‏‌کنى؟! گفت: مى‌‏ترسم اگر من نکنم دیگرى آن را انجام دهد!

در روایتى مى‌‏خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه‌‏ها یورش بردند، زینب علیهاالسلام فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان‏ مى‌‏دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر صلى الله علیه و آله دراز شود.

زینب خود لباس مندرس پوشیده بود به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشه‏‌اى جمع کنند، گوشواره‏‌ها را از گوشهایشان درآورند، حتى فاطمه دختر امام حسین علیه السلام که نوعروس بود و دوست داشت گوشواره‏‌هایش را که یادگار پدر مظلومش بود نگه دارد، عمه‏‌اش زینب از ترس آنکه مبادا دست نامحرمى به سویش دراز شود، اجازه نداد. زنان و کودکان در گوشه‌‏اى جمع شدند، آنگاه زینب فریاد زد: هر کس مى‏‌خواهد اسباب و وسایل دختران على علیه‌السلام و فاطمه علیها‌السلام را به یغما ببرد بیاید. عده‌‏اى از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.

در این میان، تنها یک زن از قبیله بکر بن وائل که با شوهرش در سپاه ابن سعد بود این جسارت و بى‌‏حرمتى را تحمل نکرد و فریاد حمایت از دختران و زنان رسول خدا را سر داد، شمشیر گرفت و قبیله‌‏اش را مخاطب ساخت و گفت: «یا آلَ بَکرٍ أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللَّهِ! لا حُکْمَ إلّا لِلَّهِ، یالَثاراتِ رَسُولِ اللَّهِ؛ اى قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى‏‌شوند و شما نظاره مى‌‏کنید؟! هیچ فرمانى جز فرمان خدا نیست (کنایه از اینکه دیگر نباید از آل امیه اطاعت کرد) به خونخواهى رسول خدا بپاخیزید.»شوهرش آمد و او را به جایگاهش برگرداند.

این اولین فریاد خونخواهى از خون‏‌هاى به نا حق ریخته مظلومان کربلا بود که از حلقوم زنى خارج مى‌‏شد. از فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته‌‏ها نظاره مى‏‌کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب، زنان را با نیزه‌‏اش تعقیب مى‏‌کند و زنان در حالى که لباس‌‏ها و زینت‌‏هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه مى‌‏‌برند و فریاد بر مى‌‏آورند: واجَدَّاه وا أَبَتاه، وا عَلِیَّاه، واقِلَّةَ ناصِراه واحَسَناه، أَما مِنْ مُجیرٍ یُجیرُنا، أَما مِنْ زائِدٍ یَذُودُ عنَّا.

تا آنکه آن مرد متوجه من شد و با نیزه به سویم حمله کرد، من به صورت بر زمین افتادم، گوشهایم را درید و گوشواره از گوشم خارج کرد و مقنعه از سرم ربود. خون از گوشها بر گونه‌هایم جارى بود. با سر برهنه بیهوش بر زمین افتادم، چون به هوش آمدم دیدم عمه‌‏ام در کنارم نشسته گریه مى‌‏کند.

گفتم: «یا عَمَّتاه! هَلْ مِنْ خِرْقَةٍ أَسْتُرُ بِها رَأْسِی؛ عمّه جانم! آیا پارچه‏‌اى هست که سرم را با آن بپوشانم؟!».

عمه‌‏ام فرمود: «یا بِنْتاه! وَ عَمَّتُکِ مِثْلُکِ؛ دخترم! عمّه‌‏ات نیز مانند تو است» نگاه کردم دیدم عمه‌‏ام نیز سر برهنه است و تمام بدنش بر اثر ضربات دشمن سیاه شده است.

یورش به خیمه امام سجاد علیه‌السلام:‏

شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین علیه‌السلام آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمى‏‌کشى؟

حمید بن مسلم- واقعه ‏نگار روز عاشورا- گفت: سبحان اللَّه! آیا نوجوان بیمار هم کشته مى‌‏شود؟! او را همین بیمارى بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام بازداشت.بنا به نقلى دیگر، زینب دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز کشته نمى‌‏شود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند.در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بى‌‏شرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسى حق ندارد وارد خیمه‌‏هاى زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد علیه‌السلام) شود.زنان از عمر سعد خواستند تا لباس‏‌هاى آنان را برگردانند تا خود را بپوشانند. ابن سعد خطاب به سربازانش گفت: هرکس چیزى از این خیمه‏‌ها گرفته‌ ‏است آنها را برگرداند.

حمید بن مسلم مى‏‌گوید: ولى به خدا سوگند، حتى یک نفر هم چیزى را بر نگرداند.

آتش زدن خیمه‏‌ها:

از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‏‌هاى آل رسول اللَّه صلى الله علیه و آله بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى‌‏افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه‏‌ها غارت شده بود و جامه‏‌ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفت‏‌آورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب مى‏‌شتافت و شب سیاه از راه مى‌‏رسید. در چنین وضعیت اسفبارى که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانه‌‏هاى آن زنان مصیبت دیده، با شعله‏‌هایى از آتش به خیمه‌‏ها یورش بردند. در این حال یکى از سپاه ابن سعد فریاد مى‌‏زد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمینَ!؛ خیمه‌‏هاى ستمگران را آتش بزنید.

خیمه‏‌ها به سرعت مى‏‌سوخت و خاکستر مى‌‏شد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه‌‏ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه‏‌شان پناه بردند. بعضى راه‏ بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. تعدادى نیز به دشمن سنگدل استغاثه مى‌‏کردند و تقاضاى رحم و مروت داشتند.یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک‏‌ها را از دیدگان امام سجاد علیه‌السلام جارى مى‌‏ساخت. او مى‏‌فرمود: «بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه‌‏ها و خواهرانم نظر نمى‌‏کنم جز اینکه گریه گلویم را مى‌‏فشارد و یاد مى‌‏کنم آن لحظات را که آنها از خیمه‏‌اى به خیمه دیگر مى‏‌دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى‌‏زد که: خیمه‏‌هاى ستمگران را آتش بزنید..حتى امامان معصوم علیه‌السلام دیگر نیز با یادآورى آتش گرفتن خیام امام حسین علیه‌السلام به سختى متأثّر مى‌‏شدند.


در روایتى مى‌‏خوانیم هنگامى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام علیه‌السلام را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: «لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إلى‏ حُجْرَةٍ وَمِنْ مَکانٍ إلى‏ مَکانٍ، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى‏ خَیْمَةٍ وَمِنْ خَباءٍ إلى‏ خَباءٍ؛ گریه من براى آن است که وقتى آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى‌‏برند با آنکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه‌السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‏‌اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى‌‏کردند.».

آتش زدن خیمه‏‌هایى که زنان و کودکان خردسال در آن بودند، نشان مى‌‏دهد که هدف نهایى دشمن این بود که حتى نسل و ذریه پاک رسول خدا صلى الله علیه و آله را ریشه‌‏کن کنند، این صحنه‏‌ها نشان از بى‌‏رحمى و سنگ‏‌دلى دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل‌‏بیت علیهم‌السلام‏ دارد. و خدا را شکر که این اعمال وحشیانه و ددمنشانه پرده از روى نیات شوم آنها برداشت و رسواى خاص و عام شدند.

تاختن اسب‌ها بر پیکر امام علیه‌‌السلام‏:

برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد؛ وى که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش براى رسیدن به حکومت رى از هیچ جنایتى خوددارى نمى‏‌کرد، در میان اصحابش فریاد زد: «مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن علیه السلام فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ؛ کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟

شمر که قساوت فوق‏‌العاده‏اى داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا علیها‌السلام اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وى تعبیت کردند که عبارت بودند از:

1.اسحاق بن حُویّة. 2. هانى بن ثُبیت حضرمى. 3. واحظ بن ناعم. 4. اسید بن مالک. 5. حکیم بن طفیل طائى. 6. اخنس بن مَرثَد. 7. عمرو بن صُبیح. 8. رجاء بن مُنقِذ عبدى. 9. صالح بن وهب. 10. سالم بن خثیمه.

اینان آن قدر با اسبان خویش بر پیکر مقدس فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله تاختند که استخوان‌‏ها را درهم شکستند. آنان نه تنها از این عمل ننگین خویش پروایى نداشتند که به آن افتخار هم کرده تقاضاى جایزه نمودند، چنانکه اسید بن مالک- یکى از این افراد- در برابر ابن زیاد چنین گفت: «ما سینه حسین علیه‌السلام را بعد از پشت وى با اسبان قوى هیکل و نیرومند درهم کوبیدیم

ولى برخلاف انتظارشان ابن زیاد دستور داد به آنان جایزه ناچیزى دادند. بعدها مختار چون این عده را دستگیر کرد، دست و پاى آنان را بر زمین میخ‌کوب کرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاکت رسیدند.

فرستاده شدن سر امام علیه‌السلام به سوى کوفه:‏

«ابن سعد» براى اینکه خبر پیروزى ظاهرى خویش را هر چه زودتر به عبیداللَّه بن زیاد برساند در عصر همان روز عاشورا سر امام علیه‌السلام را توسط «خولى بن یزید» و «حمید بن مسلم» به کوفه فرستاد.

خولى که حامل خبرى عظیم بود خود را با شتاب به کوفه رساند و جلو دارالاماره آمد و چون در قصر را بسته یافت به ناچار به سوى خانه خود رفت و سرِ امام را زیر طشتى قرار داد و به نزد همسرش- نوار دختر مالک بن عقرب حضرمى- رفت.«نوار» از وى سؤال کرد: چه خبر؟ گفت: «جِئْتُکِ بِغِنَى الدَّهْرِ؛ ثروت دنیا را برایت آورده‏‌ام!» اینک سر حسین علیه‌السلام در خانه توست!

گفت: شگفتا! مردم زر و سیم به خانه مى‌‏آورند، تو سر پسر دختر پیامبر صلى الله علیه و آله را. «لا، وَاللَّهِ لا یَجْمَعُ رَأْسِی وَرَأْسُکَ بَیْتٌ أَبَداً؛ نه به خدا سوگند، هرگز سر من و تو در زیر یک سقف جمع نخواهد شد».این گفت و از اتاق بیرون آمد، مشاهده کرد نورى از آسمان تا زیر آن طشت کشیده‏ شده است و مرغان سفیدى اطراف طشت و در مسیر نور در پروازند. چون صبح شد خولى با عجله و شتاب سر امام علیه‌السلام را نزد عبیداللَّه برد.

تقسیم سرهاى شهدا:

«ابن سعد» تا حدود ظهر روز یازدهم به دفن اجساد پلید کوفیان مشغول بود. پس از اتمام کار در حالى که پیکر پاک فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدنها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.

این سرهاى پاک که مجموع آنها با سر امام علیه‌السلام به 72 سر نورانى مى‌‏رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد:

1. قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر!

2.قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر!

3.قبیله تمیم، هفده سر

4.قبیله بنى اسد، نه سر

5.قبیله مذحج، هفت سر

6.سایر قبایل، سیزده سر

اسارت اهل‏بیت علیهم‌السلام:‏

عمر سعد پس از دفن اجساد پلید سپاهیانش نزدیک ظهر روز یازدهم دستور حرکت به سوى کوفه را صادر کرد. با این دستور زنان و دختران و کودکان حرم حسینى را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و همانند اسیران بلاد کفر به سوى کوفه‏ حرکت دادند.

«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مى‌‏نویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین و على بن الحسین علیه‌السلام بودند.

از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:

زینب کبرى علیها السلام، ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، فاطمه دختر امام حسین علیه‌السلام، سکینه دختر امام حسین علیه السلام ، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین علیه‌السلام، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیه‌السلام.

اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.

عبور قافله اسیران از قتل گاه:‏

از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى‌‏کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن‌‏هاى پاره پاره شهیدان است.دشمنان، اسیران دل‌‏سوخته را از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت و مظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.برابر بعضى از نقل‏‌ها، اسیران خود چنین درخواستى داشتند تا براى وداع با آن عزیزان شهیدشان از کنار قتلگاهشان عبور کنند.

ناگفته پیداست که ترک سرزمین کربلا در آن وضعیت غمبار و وحشتناک براى آن دل‏‌سوختگان بسیار دشوار و سخت بوده است. به ویژه آنکه دشمن اجساد پلید سربازانش را دفن کرده بود ولى پیکرهاى ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله به خصوص پیکر پاک سرور جوانان بهشت بى‏غسل و کفن در بیابان رها شده بود. دشمن بدکینه نه خود به دفن آنها اقدام نمود و نه اجازه تدفین آنها را به کسى داد.مشاهده آن صحنه‏‌هاى دلخراش با آن بدن‏‌هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مى‏‌توانست هر بیننده‏‌اى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى‏ علیها‌السلام، یادگار صبر و شکوه على علیه‌السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مى‌‏زد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد.زنان حرم چون چشمشان به آن بدنهاى پاره پاره افتاد، فریادشان به ناله و شیون بلند شد و بر صورت خود لطمه زدند.زینب که مى‌‏دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه‌‏اى از ضعف وپشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!.»

این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایى آنها را به ‏صدا در آورد.راوى مى‌‏گوید: هر چه را فراموش کنم، هرگز کلمات زینب دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام را فراموش نخواهم کرد، به خدا سوگند بى‏‌قرارى‏ها و سخنان زینب هر دوست و دشمن را به گریه واداشت.او با دلى شکسته و صدایى محزون چنین گفت: وامُحَمَّداه! صَلّى‏ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ، یا مُحَمَّداه! بَناتُکَ سَبایا وَذُرِّیَّتُکَ مُقَتَّلَة، تَسْفى‏ عَلَیْها ریحُ الصَّبا، هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، مَجْزُورُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ؛

اى محمد صلى الله علیه و آله! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که در خون غلتیده است و پیکر او پاره پاره شده است. اى محمد صلى الله علیه و آله! دختران تو اسیر شده‌‏اند و فرزندانت کشته گشته‏‌اند و باد صبا بر پیکرهایشان مى‌‏وزد. این حسین توست که روى خاک افتاده، سرش را از قفا بریده‌‏اند، عمامه و رداى او را به یغما برده‌‏اند.زینب علیها‌السلام همچنان سخن مى‌‏گفت و دوست و دشمن مى‌‏گریستند.زینب علیها‌السلام که گویا سخنگوى آن صحنه عجیب بود چنین ادامه داد:بِأَبِی مَنْ [أَضْحى‏] عَسْکَرُهُ فی یَوْمِ الإثْنَیْن نَهْباً، بِأَبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرى‏، بِأَبِی مَنْ لا هُوَ غائِبٌ فَیُرْتَجى‏ وَلا جَریحٌ فَیُداوى‏، بِأَبِی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِداءُ، بِأبِی الْمَهْمُومَ حَتّى‏ قَضى‏، بِأبی الْعَطْشانَ حَتّى‏ مَضى‏، بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماءِ؛

پدرم فداى آن کسى باد که (خیمه‏‌گاه) سپاهش روز دوشنبه غارت شد. پدرم فداى آن کس باد که طنابهاى خیمه‏‌اش بریده و بر زمین افتاد. پدرم فداى آن که نه سفر رفته است تا امید بازگشتش باشد و نه چنان زخمى برداشته که امید مداوایش باشد. پدرم فداى آن کس که جانم فداى او باد. پدرم فداى آن کس که با دل پرغصّه جان سپرد، پدرم فداى آن کس که با لب تشنه شهید شد، پدرم فداى آن کس که از محاسنش خون مى‏‌چکد».

دلها مى‌‏رفت که از سینه‌‏ها بیرون بزند، باران اشک به احدى مجال نمى‏‌داد، زینب این بار اصحاب جدّش را مخاطب ساخت و گفت:یا حُزْناه! یا کَرْباه! الْیَوْمَ ماتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ، یا أَصْحابَ مُحَمَّداه! هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ الْمُصْطَفى‏، یُساقُونَ سَوْقَ السَّبایا؛امروز گویا جدم رسول خدا از دنیا رفته، اى اصحاب محمد صلى الله علیه و آله! اینان فرزندان پیامبر برگزیده‏‌اند که آنان را همانند اسیران مى‏‌برند.در اینجا بود که سکینه قدم پیش نهاد، پیکر پاک پدر را در آغوش گرفت، هر چه تلاش کردند وى را جدا کنند ممکن نشد، جماعتى از اعراب آمدند و سکینه را کشان کشان از پیکر پدرش جدا ساختند (ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى‏ جَرُّوها عَنْهُ).

ناگهان زینب علیهاالسلام سنگ صبور اهل کاروان، که با نوحه سرائى بجا و به موقعش تا حدودى باعث تخلیه بغض‏‌هاى فرو خفته در گلو شده بود، متوجه على بن الحسین علیه‌السلام شد که مى‌‏رفت از سر بى‏‌قرارى قالب تهى کند، زینب علیهاالسلام خود را به امام سجاد علیه‌السلام رساند و گفت: «مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَإخْوَتی؛ تو را چه شده، اى یادگار جدّ و پدر و برادرانم! مى‌‏بینم که مى‌‏خواهى جانت را تسلیم کنى؟!».

امام سجاد علیه‌السلام پاسخ داد: چگونه بى‌‏تابى نکنم در حالى که مى‌‏بینم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و کسان من بر زمین افتاده و در خونشان غلتیده، سرهایشان جداشده، لباسهایشان به غارت رفته است، نه کفنى دارند، نه دفنى و کسى به آنها توجهى ندارد.زینب علیهاالسلام پاسخ عجیبى داد: فرزند برادرم! نگران مباش، به خدا سوگند این پیمانى است که پیامبر خدا از جد و پدر و عمویت گرفته است و آنان نیز آن را پذیرفته‌‏اند.خداوند از جماعتى از این امت که گردنکشان زمین آنها را نمى‌‏شناسند ولى فرشتگان آسمان آنان را مى‌‏شناسند، عهد گرفته است که این پیکرهاى پاره پاره و پراکنده را جمع کنند و به خاک بسپارند، در آینده در این سرزمین بر مرقد پدرت حسین علیه‌السلام پرچمى به اهتزاز در مى‏‌آید که هیچگاه کهنه نشود و در گذر زمان گزندى به آن نرسد و سردمداران کفر هرچه در محو آن تلاش کنند، روز به روز بر عظمت آن افزوده شود.زینب دختر شجاع امیرمؤمنان علیه‌السلام با این پیش‏گویى عجیب و شگفت‏‌آورش، فرزند برادر خود را تسلى بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آن‌‏گونه که ما امروز بعد از حدود 14 قرن مى‏‌بینیم دقیقاً ترسیم کرد، آرى قلب نازنین زینب علیها‌السلام مى‌‏دانست که این آغاز کار است هر چند تاریک‌‏دلان بنى‌‏امیّه و منافقان آن را پایان کار مى‌‏پنداشتند.


دفن اجساد پاک‏:

به تعبیر مرحوم حاج «شیخ عباس قمى» در نفس المهموم: «در کتب معتبر کیفیت دفن امام حسین علیه السلام و اصحابش به تفصیل نیامده است.»ولى بنا به نقل مشهور اجساد مطهر شهدا سه روز زیر آفتاب بر روى زمین مانده‏ بودند و باد صحرا بر آن بدنهاى پاک مى‌‏وزید. تا آنکه طائفه بنى‌‏اسد که در غاضریه- محله‏‌اى نزدیک کربلا- منزل داشتند، پس از تخلیه کربلا از سپاه ابن سعد به کربلا آمدند و آن بدنهاى پاک را در خاک و خون مشاهده کردند.

آنان از زن و مرد فریادشان به ناله و شیون بلند شد. وقتى که مصمم شدند آن بدنهاى پاک را دفن کنند، چون نه سر در بدن داشتند و نه لباسى بر تن، هیچ یک را نمى‏‌شناختند. لذا متحیر و سرگردان بودند که چه کنند، ناگاه امام سجاد علیه‌السلام از سمت صحرا به‏ سوى آنان آمد و شهدا را به آنها معرفى کرد و قبل از همه به دفن پیکر پاک امام حسین علیه‌السلام اقدام فرمود.او در گوشه‏‌اى از کربلا کمى خاک را کنار زد، قبرى ساخته و پرداخته آشکار شد، دستها را زیر بدن قرار داد و به تنهایى به داخل قبر برد و فرمود: «با من کسانى هستند که مرا یارى کنند». چون بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوى بریده پدرش گذاشت و در حالى که باران اشک چون ابر بهارى بر گونه‌‏هایش جارى بود، فرمود:طُوبى‏ لِأَرْضٍ تَضَمَّنَتْ جَسَدَکَ الطّاهِرَ، فَإنّ الدُّنْیا بَعْدَک مُظْلِمَةٌ وَالْآخِرَةُ بِنُورِکَ مُشْرِقَةٌ، أَمَّا اللَّیْلُ فَمُسَهَّدٌ وَالْحُزْنُ فَسَرْمَدٌ، أَوْ یَخْتارَ اللَّهُ لِأَهْلِ بَیْتِکَ دارَکَ الَّتی أَنْتَ بِها مُقیمٌ وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ یَابْنَ رَسُولِ اللَّه وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ

خوشا به آن زمینى که پیکر پاک تو را در برگرفته، دنیا پس از تو تاریک شد و آخرت به نور جمال تو روشن گشت. شبها دیگر خواب به سراغم نمى‌‏آید و اندوهم پایانى نخواهد داشت. تا آن زمان که خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق کند و در کنار تو جاى دهد. درود و سلامم بر تو باد اى فرزند رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

آنگاه از قبر خارج شد و آن را از خاک پوشاند و با انگشت روى قبر نوشت: «هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی‌‏طالِب الَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً؛ این قبر حسین بن على علیه‌السلام است که او را با لب تشنه و غریب کشتند.

سپس بدن پاک على اکبر علیه‌السلام پایین پاى حضرت به خاک سپرده شد و بقیه شهدا از بنى‌‏هاشم و اصحاب نیز در یک قبر دسته‏‌جمعى پایین پاى امام علیه‌السلام دفن شدند.آنگاه امام سجاد علیه‌السلام، قوم بنى‏اسد را به طرف نهر علقمه محل شهادت حضرت عباس قمر بنى‏‌هاشم راهنمایى کرد. و پیکر پاک آن حضرت را در همانجا دفن نمودند.امام زین العابدین علیه‌السلام در حال دفن عمویش گریه سوزناکى کرد و فرمود: «عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا یا قَمَرَ بَنی هاشِمٍ وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ مِنْ شَهیدٍ مُحْتَسَبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ؛ اى قمر بنى‌‏هاشم! بعد از تو خاک بر سر دنیا، بر تو درود مى‌‏فرستم و رحمت و برکات خداوند را براى تو طلب مى‏‌کنم.سپس بنى‏‌اسد «حبیب بن مظاهر» را که بزرگ قبیله آنان بود، جداگانه- همانجایى که اکنون هست- دفن نمودند.در اینکه امام سجاد علیه‌السلام چگونه در حال اسارت اقدام به چنین عملى نموده است، روایات زیادى در دست است که مى‏‌رساند برابر مبانى اعتقادى شیعه، متولى کفن و دفن هر امامى، امام بعد از اوست.

از جمله در روایتى از امام رضا علیه‌السلام مى‌‏خوانیم که به همین نکته اشاره کرده در پاسخ على بن ‏حمزه فرمودند: «همان کسى که على بن الحسین علیه‌السلام را قدرت داده است که (در حال اسارت) به کربلا بیاید و جسد مطهّر پدرش را به خاک سپارد، به صاحب این امر (اشاره به خودش) قدرت داده است تا به بغداد آمده و امر پدرش (حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام) را عهده‌‏دار شود و سپس باز گردد.»

منبع :خبرگزاری فارس


 

۱۴ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

السلام عیلک یا ابا عبداله(ع)

آبروی حسین(ع) به کهکشان می ارزد
                                        
یک موی حسین(ع) بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
                                        
گفتا که حسـین(ع) بیش از آن می ارزد



۱۳ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

نوای جدید حامد زمانی برای محرم منتشر شد

 

نوای جدید حامد زمانی برای محرم با عنوان ((دلتنگ)) توسط صدا و سیما منتشر شد.
نوای ((دلتنگ)) توسط حامد زمانی آهنگسازی شده و تنظیم آن بر عهده «امید رهبران» بوده است و میکس و مستر آن را «رضا پوررضوی» انجام داده است.

شعر عاشورایی این کار جدید حامد زمانی را هم -مثل کارهای دیگرش- «دکتر محمدمهدی سیار» سروده است

.

آخرین اثر حامد زمانی و محمدمهدی سیار سرود «مرگ بر آمریکا» بود که به صورت گسترده مورد توجه قرار گرفت .

 

 

دریافت نوا

 

 

 

 

۱۳ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی

تشیع پیکر 45 شهید گمنام دفاع مقدس

با پایان یافتن تجمع بزرگ یوم الله 13 آبان در تهران که با حضور اقشار مختلف مردم و هیئات عزاداری سیدالشهدا(ع) در مقابل لانه جاسوسی سابق آمریکا برگزار شد، تجمع کنندگان پس از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر، پیکر پاک 45 شهید گمنام دفاع مقدس را به سمت میدان سپاه تشییع کردند.


یادشان گرامی وراهشان پاینده باد


۱۳ آبان ۹۳ ، ۱۴:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
قلم طلایی

نوای مرگ بر آمریکا با صدای حاج‌صادق آهنگران

یاشگاه ترانه و موسیقی راه که سال گذشته در محل لانه جاسوسی از قطعه «مرگ بر آمریکا» با صدای حامد زمانی رونمایی کرده بود، امسال به دلیل تقارن عاشورای حسینی با سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا (۱۳ آبان ماه) سرود «مرگ بر آمریکای ۹۳» را به عاشوراییان استکبارستیز تقدیم می‌نماید.


 

 

حاج صادق آهنگران، نوحه‌خوان حماسه‌های عاشورایی این اثر را اجرا نموده و شعر آن بر عهده دکتر محمدمهدی سیار شاعر قطعات ماندگار همچون «مرگ بر آمریکا» و «گزینه‌های روی میز» بوده است. آهنگسازی و تنظیم ارکستر نیز توسط سیدمحمد میرزمانی از چهره‌های برجسته موسیقی عاشورایی و آهنگساز قطعه «بیا تا برویم» با صدای آهنگران بوده است.

 

دریافت نوا
۱۳ آبان ۹۳ ، ۱۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قلم طلایی